زودتر از خودش، بوی عطر کرم نیوآهایی که همیشه به دست هایش می زد، به داخل اتاق راه پیدا کرده بود. دستمال نمدار را، روی سطح کتابخانه جا گذاشته و چرخیدم. کنار چهارچوب اتاق ایستاده و داشت نگاهم می کرد. با همان موهای کوتاه مصری و پیراهن بلندی که تا مچ پایش می رسید. خیرگی ام را که دید، به شکلی دستپاچه، لبخندی روی لب هایش نشاند. از اتاق جدیدت راضی هستی؟ ساختن و خراب کردن، خیلی باهم فرقی نداشتند. برای ساختن باید خراب می کردی، برای خراب کردن هم، باید قبلش چیزی می ساختی. حکایت رابطه ی من و آدم های این خانه، همان ساختن و خراب کردن بود.
اگر رمان عاشقانه و خانوادگی با فضای لطیف و اروم دوست دارید توصیه میشه
خیلی قشنگ و خوب بود:))
این کتاب زیباترین رمانی بود که خوندم:)
خیلی خوب بود ارزشش رو داشت این همه بخونیم دو هراز و خوردهای بود اما ارزشش خوندن رو واقعا داست
خیلی قشنگ بود حتما بخونید