این قلب ونوس بود که قدمهایش را بهسمت تخت مهندس میکشاند. هرچه نزدیکتر میشد، ترسی ناشناخته او را فرامیگرفت. سر برگرداند و نگاهی به راهرو انداخت. با دیدن نگهبان، خیالش آسوده شد. سرش را به صورت مرد نزدیک کرد و بهآرامی گفت: «خوابی مهندس!؟» پلکهای مهندس رو به آسمان باز شد. شعف از نگاهش بارید. با حرکتی سریع، از روی تخت پایین پرید و رو به دختر گفت: «سلام آسمانم. خواب میبینم یا بیدارم؟ تو واقعا دوباره برگشتی؟» دختر از این واکنش مهندس ترسید. چند قدم بهعقب برداشت و لبخندی مصنوعی زد.
درباره فایقه درویش
فایقه درویش متولد سال 1365 است. این نویسنده پیش از این کتابی با عنوان «یک ربع مانده به آخر» تألیف کرده که شخصیت اصلی آن دختری است که مبتلا به نقصی جسمانی است و این مسئله باعث شده اعتمادبهنفس خود را از دست بدهد.