من عاشق این داستانم چند بار خوندم اما همیشه به آخرش یک هفته کامل به خودم میریزم توصیف عشق خیلی خوبه از خود گذشتگی محبت صداقت توش بود فقط به آخر داستان کیجم هر بار که میخونم میخوام بدونم گره خوردن چسمش به دو برکه آبی یعنی چی.. اما هربار نمیتونم پر شدن بغصو و جلوی اشکامو بیگیرم واقعا دو شخصیت کامل عالی هستن اما به آنر داستان به اون مایکل هم شک دارم رابینو خودش یه کار کرده باسه چون خودش گفته که انتقام شو میگیره من میگم کاش طبق حدس و حس من مایکل دوروغ بگه رابین زنده باشه 🥺🥺
ای کاش آحر داستان با خوشی و اینکه کیمیا توانسته بود اخلاق و مذهب رابین را بوسیلهی عشقش عوض کنه تمام میشد و خواننده همراه با خوشبخت شدن این زوج عاشق لبخند رضایت بخشی به لب میاوردند
وای وای باورم نمیشه چطور اخرش همه چی نابود شد حالا درسته نباید همیشه خوب باشه ولی همچین پایان گیج و مسخره ای واقعا لیاقت اون همه شور و عشق نداشت خیلی خیلی حرص خوردم تازه تمومش کردم واقعا قلبمو به درد اورد چرا باید میخوندمش
آخرش خیلی مبهمه من که اصلا متوجه نشدم چه شد را اون برکه آبی آخرش منظورش چه بود رااا
آخرش نامفهوم و رو مخ بود...نفهمیدم زنده موندن یا مردن...اگر مردن که وحشتناک مسخره است..اینهمه طولانی و عشق اساطیری و کمالات عرفان گونه رابین و.....مرگ؟
داستان قشنگ بود ولی پایان خوبی نداشت وخیلی بد و مسخره تمام شد نویسنده میتونست با ازدواج و خوشبختی هر دو داستان و به پایان برسونه
بابا این دیگه خیلی مسخره بود😐پایان بی نهایت بازی داشت ما این همه وقت گذاشتیم بخونیم،ک آخرش این مدلی تموم شه شخصیت رابین ی آدم مریضو نشون میداد،ی عاشق مریض
اینکتاب اونقدر زیبایی عشق رو با لطافت به تصویر میکشه که ادم در انتهای داستان تو دلش احساس سوزش میکنه
من بیشتر دچار دوگانگی شدم رابین میمیره اما آخر داستان میگه چشم هایش را گشود و نگاهش با دوبرکه آبی گره خورد؟ این یعنی رابین زندست و این حس بهتری رو بهم داد
الهه عزیزم فکر کنم کیمیا تصادف کردو مرد اون لحظه که چشماشو وا کرد و با چشمای رابین روبه رو شد ینی بلاخره تو اون دنیا بهم رسیدن فک کنم این بود دیگ نه خیلی قشنگ بود که ما ایرانیا عادت همه چی با عروسی تمام بشه😄
خیلی کسل کننده بود
واقعا اعصاب خورد کن خوب چی میشه نویسنده کمی لطافت داشته باشه به هم برسن چی میشد 😖😖😖
به شدت آدم عصبی میشه💔😑
خیلی خوب و روان بود.خیلی...