مخاطبین در انتظار تجربه داستان های بیشتری از این کاراکتر شگفت انگیز و پیچیده خواهند بود.
با یکی از تندخوترین، پیچیده ترین، و سرگرم کننده ترین ضد-قهرمان هایی که ژانر داستان جنایی در سال های اخیر به خود دیده است.
با ترکیبی جذاب از شخصیت پردازی ژرف، و پیرنگی که به شکل پیوسته عمق می یابد.
ماه مارس بود؛ زمانی که روزها اندکی رایحه بهار و لکه هایی از نور خورشید را در خود دارند؛ پرتو نور خورشید گرم بود ولی آنچنان که بسوزاند، و فرّار بود اما بی حرکت، پرتوی که به دنیا رنگ می زد و بارقه ای از امید در دل ها می نشاند. اما در «آئوستا» اوضاع طور دیگری بود.
آسمان تمام شب باریده بود. ابتدا دانه های خیس و سنگین برف آبکی بر سر شهر فرو بارید تا حول و حوش ساعت دو صبح، سپس با کاهش ناگهانی دما، باران باخت و برف پیروز شد. برف یکریز تا ساعت شش صبح بارید و خیابان ها و پیاده روها را سفیدپوش کرد.
همین که «ایرینا» از نبش خیابان «مونته امیلوس» به خیابان «بروشرل» پیچید، با سیلی محکم هوای سرد رو به رو شد که بر صورت برهنه اش نشست. موهای دم اسبی اش پشت سرش تاب می خورد و چشمان آبی اش را کمی تنگ کرده بود.
والا توی همین چند خطی که خودتون نوشتید، ترجمه خیلی ضعیفی به نظر میرسه