این درخشان است
برای لحظه ای تصور کنید در دنیایی زندگی می کنید که پیامدهای اقتصادی و اجتماعی و اخلاقی تصمیم هایی که برای اداره اش گرفته شده، فاجعه بار بوده است. تصور کنید تأثیر منفی این تصمیم ها در زندگی مردم چنان پررنگ است که به مهم ترین رویداد زمان تبدیل شده است. به همین علت، برخی از پژوهشگران مدارکی جمع آوری کرده اند تا به همه بگویند تأثیر این تصمیم ها در زندگی بشر تا چه اندازه ناخوشایند بوده است. حالا مرحلۀ بعد را تصور کنید. فرض کنید با وجود این مدارک مستدل، بازهم بسیاری از افراد و حتی تعداد زیادی از اندیشمندان برجسته چشم خود را بر حقایق می بندند. بعضی ها آمار و اطلاعات را انکار می کنند و برخی دیگر طوری آن ها را توجیه می کنند که تقصیرها به گردن چیزهای دیگر بیفتد. بعضی دیگر که از همه گمراه ترند، می گویند پیامدهای این اتفاقات با اینکه در ظاهر بدند، در واقع خوب اند و به محض اینکه سطح آگاهی افراد افزایش یابد، درستی ماجرا مشخص می شود. متأسفانه این انکار ذهنی همان چیزی است که دهه ها در میان تحصیل کرده های غرب رواج داشت و مسئله ای مهم که با گذر زمان به پاسخ درست خود رسید، انکار می شد. موضوعی که درباره اش صحبت می کنم، جنگ سرد است. بگذارید از ابتدا به شما بگویم که اگر این مدارک، نادرست و باورنکردنی بود، همان پژوهشگرانی که شواهد تجربی را گرد آوردند، ترجیح می دادند به جای اینکه عقیده شان را تغییر دهند، به نتایج بی اعتنایی کنند؛ اما چنین اتفاقی نیفتاد. وقتی به گذشته نگاه می کنیم، می بینیم حقایق اخلاقی جنگ سرد را حتی در بالاترین سطوح دانشگاهی انکار کرده اند. همۀ ما و حتی آن هایی که شاهد آن روزها بودند، تا دو ثانیه پیش از فرو ریختن دیوار برلین نتوانستیم واقعیت را باور کنیم. در سال های آغازین جنبش کمونیسم، غرب به طرزی باورنکردنی نتوانست به اتفاق نظر برسد که اعتقادات کمونیستی و دولت های کمونیست در عمل، فاجعۀ انسانی به بار می آورند و این در حالی بود که مردم عادی سراسر دنیا و بیچاره هایی که مجبور بودند زیر پرچم کمونیسم زندگی کنند، به خوبی می دانستند چه عواقبی در انتظارشان است. اما در محیط های دانشگاهی وضع بر عکس بود و بیشتر نخبگان علمی موافق کمونیسم بودند. در دانشگاه ها، به ویژه دانشگاه های برجسته، دپارتمان های علوم سیاسی زیر سیطرۀ نظریاتی بر ضدکمونیست بودند و عقیده داشتند ضدکمونیسم بودن پیامد های سیاه تری نسبت به کمونیست بودن دارد. شگفت آور اینکه بعد ها که غرب اشتباه خود را فهمید و تقلا کرد خود را از شر عقاید کمونیستی رها کند، بسیاری از همین روشن فکران و استادان همچنان مارکسیست ماندند.
کتاب خوبی از روایت زن غربی، از تاثیر جنبش فمینیسم بر واقعیت زندگی زنان غربی هست. اینکه زنی غربی این واقعیات رو به رشته تحریر در آورده و استنادات محکمی رو ارائه کرده به جذابیت و صدق روایت اضافه کرده.