داستان کتاب حاضر به صورت فیلمنامه به تصویر کشیده شده است. در داستان آمده است: چون علیرغم میل باطنی مادر، خود را برای رفتن به جبهه آماده میکند، او به اتّفاق یک پرستار جوان و یک دکتر، در اتومبیلی در شبی تاریک در بیابانی خوفناک حرکت میکنند. پرستار و دکتر عضو حلالاحمر هستند. در زمانی جوان بر اثر اصابت خمپاره با آمبولانس آورده میشود، دکتر به او کمک میکند و همگی از خمپارهها و گلولهها نجات پیدا میکنند. جوان که بیهوش است بعد از این اتّفاق، به سردخانه میرود و در کنار مرد مسنّی مشغول به کار میشود. او در آنجا به سه جسد که یکی از آنها زنده است مواجه میشود.
کتاب بوی بهشت