... شب ها نمایشنامه می نوشت.
او هیچگاه فرصت نداشت تا نمایشنامه ای را دوباره بنویسد. کاغذ پاره هایی که عبدالرضا نمایشنامه هایش را روی آن می نوشت معمولا خط خوردگی نداشت و پیدا بود نمایشنامه بی مهابا و زنده، از جان او به کاغذ آمده است. شاید از همین رو بود که عبدالرضا هرگز «نمایشنامه بدون کشمکش» نمی نوشت. در دوره ای که بیشترین نمایشنامه ها بی مسئله بودند، شعاری بودند، دراماتیک نبودند و بی مایه و بی مسئله و صرفا شعاری نوشته می شدند؛ نمایشنامه های عبدالرضا زنده و پر کشمکش بودند، زیرا خاستگاه نمایشنامه های عبدالرضا زندگی خودش بودند. عبدالرضا همیشه زندگی دم دستی و ساده و روزمره و مردمی خودش را می نوشت. این زندگی برای او ایمان به جهانی بود که او خودش را ذره ذره فدای آن می کرد؛ ذره ذره، بی نیاز از این که کسی دریابدش. اشک ها مجال نمی دهد. از این رو نمایشنامه های عبدالرضا حیاتی سندهایی برای بازشناسی ایمانی هستند که عبدالرضا یکی از تجلیات آن بود؛ هنجارهایی که امروز فراموش شده اند.
از مقدمه ی فرهاد مهندس پور
کتاب پهلوون برمی گردد