پدر عشق و پسر نوشته ی سید مهدی شجاعی است که دیپلم افتخار چهارمین جشنواره کودک و نوجوان کانون پرورش کودکان و نوجوانان را کسب نمود. نویسنده ای که عموما رویداد های مذهبی را در قالب داستانی می نویسد. نویسنده در این کتاب زندگی "علی بن حسین بن علی بن ابی طالب" که بیشتر با نام علی اکبر شناخته می شود را از زبان عقاب، اسب ایشان، روایت می کند. عقاب در ده بخش که هر بخش یک مجلس نامیده شده، آنچه را از ابتدا یعنی قبل از به دنیا آمدن حضرت علی اکبر تا ماجرای شهادت ایشان در واقعه ی عاشورا را برای لیلی بنت ابی مرّه مادر آن حضرت بازگو می کند. کتاب اصل اتفاقات را از منابع تاریخی اخذ کرده و آنها را پرداخته است، این منابع در انتهای کتاب ذکر شده اند. نثر کتاب روان و سوزناک و احساسی است و به خوبی توانسته است واقعه ی کربلا را از زاویه ای متفاوت بازگو کند. شجاعی در انتخاب موضوع کتابش هوشمندانه عمل کرده و به زندگی شخصی پرداخته که در گربلا نقش پررنگی داشته اما کمتر به آن پرداخته شده است. یکی از ویژگی های این کتاب پرهیز نویسنده از اغراق و گزافه گویی است و سعی نکرده تا با استفاده از احساسات خواننده داستانی گیرا اما غیر واقعی بنویسد. از نکات جالب دیگر این کتاب این است که مشتمل بر 10 مجلس می باشد متناسب با دهه محرم و اینکه در شب هشتم که بزرگداشت حضرت علی اکبر (ع) می باشد مجلس هشتم هم به ضربت خوردن آن حضرت اختصاص یافته است.
دشمن درست محاسبه کرده بود. در بیابان برهوت، در کویر لم یزرع که خورشید به خاک چسبیده است، که از آسمان حرارت می بارد و از زمین آتش می جوشد، تشنگی آبدیده ترین فولادها را هم ذوب می کند. عطش، سخت ترین اراده هارا هم به سستی می کشد. نیاز، آهنین ترین ایمان هارا هم نرم می کند. اما یک چیز را فقط دشمن نفهمده بود و آن اینکه جنس این ایمانها، جنس این عزمها و اراده ها با جنس همه ی ایمانها و عزمها و اراده ها متفاوت بود.
علی، آشکارا سبک تر شده بود. من که حامل او بودم و مرکب و مرکوب او، به وضوح این سبکی را در می یافتم. پیش از این احساس می کردم که علی بر من نشسته است با یک سلسه از حلقه های سنگین رنجیر. علی بر من نشسته است با یک سلسله کوه. اگر چه سخت نبود، اگر چه به خاطر علی همه چیز آسان می نمود، اما متفاوت بود. اکنون احساس می کردم که پرنده ای بر من نشسته است به همان بی وزنی و سبکبالی. گفت :«بچرخیم» و من از خدا می خواستم. و با خود شروع کرد به ترنم این عبارات. ترنمی که آرام آرام، جوهره اش بیشتر شد و رنگ رجز به خود گرفت :«اکنون زمین و زمان جان می دهد برای جنگیدن. حالیا پرده ها کنار رفته است. مصداق ها آشکار شده است و حقیقت رخ نموده است. بیایید! پیش بیایید که من عقبگرد نیاموخته ام. تا بدن های شما هست، غلاف، به چه کار می آید؟!» او اگر چه این چنین می گفت، اما احساس من این بودکه این بار برای جنگیدن نیامده است؛ آمده است برای کشته شدن. جنازه ها را از زمین برچیده بودند، اما خون همچنان بر سطح میدان دلمه بسته بود. خون بسان اسفنجی شده بود که اگر چه به چشم جامد می آمد، ولی وقتی بر آن پا می نهادی خون تازه از زیر آن ترشح می کرد. آفتاب درست در وسط آسمان، نه، درست در وسط میدان بر زمین نشسته بود. هرم گرما پلک چشم ها را هم می سوزاند. نه فقط دهان که حتی مجاری بینی ام هم از شدت عطش خشک شده بود. احساس می کردم که خون به زحمت در لابلای رگ هایم راه باز می کند. اما علی به گمانم دیگر تشنه نبود. اسب اگر حال و روز سوارش را نفهمد که اسب نیست. آن عقیقی که او مکیده بود، به آن چشم های که او دهان سپرده بود، بر آن جامی که او لب زده بود و گذاشته بود و برنداشته بود، در پس آنچه نوش کرده بود، تشنگی دیگر معنا نداشت. آنچه او اکنون داشت، شادمانی و طربی غیرقابل وصف بود. حال او آسمان تا زمین با میدان اول تفاوت می کرد. تفاوتی میان مبارزه و معانقه. تفاوتی میان ستیز و معاشقه. این حال خوشش مرا نیز به وجد آورده بود. چرخ می زدیم. شمشیر آخته اش با تمام شانه و کتف، در هوا می چرخید، اما گردن هیچ گردنکشی داوطلب تماس با این شمشیر نمی شد.
بسیارعالی.نویسنده کتاب راوی واقعیتهها بود و من مستمعی که حال وهوای دلم کربلایی شده بود.انگار با چشم دلم دردهای کربلا را حس میکردم. علی جان: بعد از تو خاک برسراین دنیا..... کاملا تمام دردفراق امام حسین (ع)قابل درک بود😔
روایتهای منحصر به فرد و زیبای سیدمهدی شجاعی اینبار با این اثر نهچندان بلند.. اثر زیبایی که هم روضه داره هم تاریخ مستند.. من که حین خوندنش اشک ریختم و هدیه کردم به نویسنده.. بخونید حتماً و لذت ببرید
خطاب به مخاطبانش یا بهتر بنگارم به مخالف مخاطبانش؛اگر حقیقت کربلا وشهادت علی اکبرورحلتش با پدر رو درک میکردید که گمانم این امر درعالم معنا هیچگاه برایمان میسر نمیشودانوقت زیبایی وحقیقت کلام این نگاشتهی سید شجاعی وچقدر خریدارومخاطب داشتنش رابعید خیلی هم بعید میدانستید که نگاشته ای کمتر از ۱۰۰ ورق حتی واین همه مخاطب الله واکبر...بعید والله بعید...
قشنک بود خیلی عالی ممنونم اقای شجاعی
بعید میدانم اونقدر خریدار داشته باشه، که در صدر پرفروشهای این سایت قرار بگیره. اگر مخاطبنوجوان هست کتابهای بسیار زیباتر و عمیقتر و کاربردیتر برای نوجوان و کودک وجود داره که میتونستن در صدر لیست پرفروشها باشند
قلم سیدمهدی شجاعی که نیاز به تعریف ندارد. یک اثر داستانی خوش ساخت با یک ایده اولیه بسیار دلنشین. داستان در مورد حضرت علی اکبر علیه السلام است و راوی داستان، اسب ایشان است که حوادثی که بر علی اکبر از ورود به کربلا تا شهادت گذشت را برای لیلا، مادر علی اکبر، نقل میکند. آرایههای ادبی در کنار نقل مستند، اثر خوش ترکیب و دلنشینی را به مخاطب ارائه کرده است
کل کتاب، گفتگویی است میان لیلا، مادر حضرت علیاکبر با اسب پسرش.