یکی از داستان های جاسوسی شگرف در جنگ جهانی دوم.
تریلری جاسوسی که به شکل هیجان انگیزی سینمایی است.
داستانی گیرا درباره وفاداری، عشق، خیانت، جاسوسی.
یک لحظه مشغول خواندن ادبیات کلاسیک به زبان فرانسوی و نقل قول کردن از «تنیسون» می شد، و لحظه بعد در مورد بهترین راه برای منفجر کردن یک قطار بحث می کرد.
جنگ، آشفته تر از آن است که قهرمان ها و شخصیت های شرور آشکار داشته باشد؛ همیشه انسان هایی شجاع در طرف اشتباه وجود دارند، و انسان هایی پلید در میان فاتحان، و توده ای از انسان های کاملا عادی که در این میان در تقلا هستند تا زنده بمانند و پیرامون خود را درک کنند.
جنگ، دور از میدان های نبرد، افراد را وادار به انتخاب هایی غیرممکن می کند، آن هم در شرایطی که خودشان خلق نکرده اند، و هیچ وقت نمی توانسته اند انتظارش را داشته باشند.
کاش آلمان در جنگ پیروز میشد
باور کردنی نیست که هنوز شبهه انسانهایی هستن که از یک جنایتکار حمایت میکنن و براش آرزوی پیروزی میکنن ...
آقای چهارلنگی خیلیها منجمله متفقین جنایاتی کردند که روی هیتلر را سفید میکنه مثل بمباران اتمی هیروشیما و ناگازامی، بمباران درسدن آلمان و جنگ کره و ویتنام پس شبه شبه شبه انسان نماهایی هستند که از جنایتکارهای خیلی خیلی خیلی بدتر از هیتلر حمایت میکنند بماند جنگ غزه.....
جناب رنگآوران، به احتمال زیاد اشتباه تایپی رخ داده، شهری که آمریکا بمب اتمی انداخت "ناکازاکی" بود