جیکی گنجشکی است که یک روز صبح برای پیدا کردن غذا از لانه اش خارج می شود و آرزو می کند که کاش نسیم تندتر نشود و باد شروع به وزیدن نکند. همان طور که جیکی در آسمان پرواز می کند و از بالای سر آدم ها می گذرد می بیند هرکدام آرزو می کنند که هوا یک جور باشد، یکی دوست دارد خورشید بتابد، یکی دوست دارد باران ببارد، یکی دوست دارد باد بوزد و…
کتاب ببارد باران، نبارد باران