ابراهیم سلیمی کوچی متولد سال 1360، دارایدکتری زبان و ادبیات فرانسه- ادبیات تطبیقی دانشگاه تهران ایران ۱۳۸۶-۱۳۸۹، فوق لیسانس زبان و ادبیات فرانسه, دانشگاه تهران, ایران ۱۳۸۴-۱۳۸۶، لیسانس زبان و ادبیات فرانسه دانشگاه شهید چمران اهواز ایران ۱۳۸۰-۱۳۸۴، دیپلم ریاضی و فیزیک ذوالقدر فسا ایران ۱۳۷۵-۱۳۷۹ می باشد.
پسری روستایی هر از چندگاهی که پولی جمع می کند، به یک کتاب فروشی در شهر می رود و کتاب می خرد، او که بی نهایت به خواندن علاقه مند است با صاحب کتاب فروشی رفیق شده و قرار است از این به بعد کتاب ها را برای خواندن امانت بگیرد. همان روزی که کتاب فروش این نوید را به او می دهد، دختری شهری که تقریبا نوزده یا بیست سال دارد در کتابفروشی دل او را می برد. این شیفتگی او را که از شهر بریده بود، با فضای آن دوباره آشتی می دهد: «برای من که اگر تا به حال چیزی را دیوانه وار دوست داشته ام، توپ فوتبالی بوده که جایزه گرفتم، دوست داشتن آدمی مثل او چه معنی دارد؟ دوست داشتن دختری شهری که خانه شان هم حتما مثل ماشین شان است. لابد توی اتاق هایشان چیزهایی دارند که من حتّی اسمشان را هم نشنیده ام و حتما چیزهایی می خورند که من توی خواب هم ندیده ام. اصلا مگر می شود یک بچّه حیدرآبادی کسی را دوست بدارد که بی هیچ خجالتی لباس های شهری سفید می پوشد و لاک صورتی می زند؟ کسی که بدون این که رو بگیرد راست راست توی چشم های آدم نگاه می کند و می خندد. تازه با گواش و مدادشمعی خارجی نقّاشی می کشد و گیس های بلندش از همهٔ عطرهای دنیا خوش بوترند.»