کتاب کهکشان ها، تو و خدا و من

Kahkeshan ha To ...
کد کتاب : 81872
شابک : 978-6008330059
قطع : جیبی
تعداد صفحه : 86
سال انتشار شمسی : 1396
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 آذر
دسته بندی های کتاب کهکشان ها، تو و خدا و من
قسمت هایی از کتاب کهکشان ها، تو و خدا و من (لذت متن)
در یخچال را باز می کنم. تمام جایخی خالی آن پر شده از برفک. جامیوه ای را بیرون می کشم. دو گوجهٔ گندیده با سه چهار خیار پلاسیده و یک بوتهٔ کوچک کاهو. بطری آب را برمی دارم و سر می کشم. آب با چرخشی که در نور زرد چراغ می درخشد، حلقه حلقه فرومی ریزد در گلویم. می نشینم لبهٔ تخت و به فکر فرومی روم. چند روزی می شود که در خانه ام و پا نگذاشته ام بیرون. می گویند جنگی در پیش است، اوضاع جهان نابسامان است، همه چیز بد پیش می رود. در غزه کودکان می میرند، در آفریقا هم همین طور: حال جهان هیچ خوب نیست. و من با خودم فکر می کنم: حال من هم هیچ خوب نیست. نمی دانم چقدر بدی احوال من از نابسامانی اوضاع دنیاست، اما امروز، وقتی یکی از دوستان قدیمم، بعد ماه ها به دیدنم آمد و گفت که اوضاع خوب نیست، چیزی در دلم فروریخت، مثل دیواری گلی که مدت ها بوده آب پایش جمع شده و حالا... یک دفعه... دلم می خواهد بزنم بیرون؛ بروم و غرق شوم در شهر و در خیابان های آن... می زنم بیرون و سرازیر می شوم از شهر، از خانه ها، از کوچه ها، و از هر چه پنجره که باز است و باز نیست. زمین، سنگین است و آرام مثل همیشه، یک لحظه می ایستم. تازه متوجه گرمی هوا شده ام. ذرات معلق آن را می بینم که با تمجوج زلال خود سرگرم بازی اند. بی اختیار، هوا را چنگ می زنم؛ از حرکت دستم هرمی از گرما می خورد به صورتم. فراسوی دستم، که مانده در هوا، از لابه لای شاخه های نیمه لخت سپیداری، که از کوتاهی و پوست شادابش، معلوم است هنوز مانده تا برسد به بلوغ، و دو گنجشک نر و ماده، روی آن، از این شاخه به آن شاخه می پرند، متوجه آسمان می شوم: ابرها سفیدند، خیلی سفید... بغضم می گیرد...