سفری که تابستان سال 1393، در بیستوپنج سالگی، حدود یک ماه بهطول انجامید تا طی آن بهصورت داوطلبانه به کودکان زبان انگلیسی درس بدهم و در کنارش مراکش را کمی بیشتر از یک گردشگر معمولی بشناسم. این حدود یک ماه زندگی در مراکش به سفری گرانقدر و پر از مشاهده بیواسطه این کشور سرخآبی بدل گشت. از پیادهروی در بازارهای شهر مراکش تا روستای آبیرنگ شفشاون، از طنجه غرق در شکوه تا کازابلانکای افسونگر و از فاس کهن تا رباط این پایتخت مدرن مراکش. تمامی آن روزها و شبها به تجربهای بیهمتا تبدیل شدند.
اکنون پس از هشت سال، نوشتهها و عکسها را با کمترین تغییر و با تلاشی دشوار برای وفادار ماندن به متن آن جوان بیستوپنج ساله، در این کتاب گردآوری شده است.
کتاب همیشه رو به خیابان