پادوک: (با اصواتی که از داخل خانه ها به گوش می رسد همخوانی می کند) حالا وقتشه که یه تکونی به کار و کاسبیم بدم (بالای میز رفته و تابلوی معرفی تشکیلاتش را برمیدارد) می شه به شهرداری پیشنهاد بدیم که اینجا فیلم های آموزشی نمایش بدن. فیلم هایی که مردم رو به اینجا بکشونه. راحت می شه مجوزش رو گرفت. تازه می شه به اسم بهداشت و ترس از بی بند و باری عمومی از مسئولین بخوام قوانینی درباره این مسائل مهم بذارن ؛ مثلا مجازات روابط پنهانی آدم ها با هم بشه زندان مندان و سقط جنین بشه اعدام معدام! ما که کلی رابطه و رفاقت با مقامات داریم چرا نکنیم؟ ایده های بزرگ مال آدمای بزرگه! (تابلوی ورود را برداشته با پوزخند به اطراف نگاه می کند) درسته که اینجا رو باید ببندم ولی هنوز هم برای پول درآوردن باید بی خوابی بکشم. از همین امروز پای مشتری ها به نجیب خونه باز شده و باید چراغ اونجا رو روشن کنم.
او به عنوان نویسنده ای سیاسی، اگر در دنیای امروز زندگی می کرد بدون تردید انتظار داشت آثاری نوین به وجود آید که در عین وفاداری به آرمان هایش، بازتاب دهنده ی مسائل کنونی باشند.