کتاب تمیان

Tamian
کد کتاب : 84866
شابک : 978-6226662260
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 192
سال انتشار شمسی : 1401
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب تمیان اثر هایده رحیمی

تمیان، اثر هایده رحیمی، روایتی است از دو دوست که زندگی‌شان در شهری کوچک و در میان مشکلات خانوادگی فرو رفته است. این داستان در قالب گزارش‌نویسی به شیوه‌ای جذاب و دلنشین، بر مفهوم دوستی، وفاداری و راستی تأکید دارد. در این داستان، دو شخصیت اصلی در سی سالگی با چالش‌هایی همچون بیکاری و مشکلات مالی دست و پنجه نرم می‌کنند و به ناگهان فرصتی برای تغییر و پیدایش امید جدید در تهران پیش روی آن‌ها قرار می‌گیرد. داستان تمیان با زبانی روان و صمیمی، پرده از افسردگی و تنهایی برمی‌دارد، و از طریق سفری پرماجرا در تابستان، به زندگی دو دوست می‌پردازد که با وجود همه سختی‌ها و تلاش برای ماندن در محیطی که به نظر فروپاشی می‌رسد، به دنبال حفظ شرافت و درستی خود هستند. نام کتاب، "تمیان"، واژه‌ای کردی به معنای غم و اندوه عمیق است، که همچون مه سنگینی بر جان آدمی فرود می‌آید و همین نام، نشان‌دهنده‌ی عمق احساسات و تجربیات شخصیت‌های داستان است.

کتاب تمیان

هایده رحیمی
هایده رحیمی، نویسنده‌ی ایرانی متولد 1360 است.
قسمت هایی از کتاب تمیان (لذت متن)
«ساعت نه صبح تو بالکن مستقر شدم. قرار شده من روزها کار کنم و سوران هم شب ها. سوران شب ها راحت تره براش. آخه خونه هم که بوده شب ها بیدار می مونده تا صبح. واسه من خیلی فرقی نداشت، ولی گفتم بذار اون راحت باشه. آقا جوری قبراق و سرحالم که تا نه شب چشم از این خونه برنمی دارم. باور کنین! خیلی راحت می شه همه جاش را دید زد. غیر از پشت ساختمون، که اون هم واسه ما مهم نیست. خوب جایی را واسه زیر نظر گرفتن این خونه انتخاب کرده اید. شاید اگه یک طبقه بالاتر یا پایین تر بودیم این جور تسلط نداشتیم. خیالتون تخت ما پرنده پر بزنه یا نزنه می نویسیم. الآن که خبری نیست. چند تا کلاغ فقط بالای درختای توی حیاط نشسته ن. استخر وسط حیاط هم حسابی کثیفه. انگار خیلیوقته کسی توش شنا نکرده. تو کوچه هم خلوته و خبری نیست. به سوران گفتم این جا هم بالاشهره. فوری سرچ کرد ببینه الهیه کجای تهرانه. آقا دیروز که اومده بودیم خونه تون واسه استخدام، تاکسیه ما را تا پایین کوچه تون آورد. گفت بالا نمی آم. خونه تون خیلی بالاست آقا. سوران همه ش می گفت عجب جاییه! گفتم بله دیگه زعفرانیه که می گن این جاست. آخه دفعه اولشه که تهران رو می بینه. خیلی از خونه تون خوشش اومده بود. از این جا هم خوشش اومده. همه ش می گه آپارتمان شیکیه. از خود شما هم خوشش اومده بود. باور کنین! تا پیش از این که راه بیفتیم و بیاییم هی می گفت مشکوکه. هی سوال می کرد که این «آبادی» کیه؟ چرا گزارش می خواد؟ اون خونه که باید گزارشش رو بدیم مال کیه؟ سیاسی نباشه! مال این باندای مافیایی و اینا نباشه! آخه خیلی از این فیلم ها می بینه آقا. همه ش می گه شبیه فیلم هاست کارمون. ولی بعد که خودتون را دید یه کم نظرش عوض شد. می گه شما شبیه یکی از این نویسنده هایی هستین که من اسمش رو نمی دونم. مخصوصا سیبیل سفیدتون. هنوز هم می گه کارمون مشکوکه، ولی خب با این پولی که شما پیشنهاد داده این دیگه چیزی نداره بگه.