ملیحه زنی جوان از طبقه فرودست جامعه است که به دلیل کارهای خلاف همسرش، از او جدا شده و پیش مادرش که سرایدرار ویلای یک زن و شوهر پزشک است، آمده. او یک دختر سه ساله به اسم مریم دارد و از این که دکتر و زنش او را نپذیرند نگران است. ملیحه به پیشنهاد مادرش تصمیم می گیرد برای خود کاری پیدا کند و روزی که خدمتکار ویلای همسایه به او پیشنهاد کار در ویلای ارباب خود را می دهد، ملیحه بلافاصله قبول می کند، اما هنگامی که برای نظافت پا به اتاق خواب صاحب ویلا می گذارد، عکسی می بیند که هوش از سرش می پرد. صاحب این ویلا و ثروت همبازی دوران کودکی او بوده است:
کتاب خاطرات خصوصی آنا