در سراسر زندگی برایمان قصه میگویند و ما نیز برای خودمان قصه میسازیم.
در کودکی همه تجاریمان از تعامل و مراوده با دنیای بیرونی را به شکل قصه برای دیگران و خودمان روایت میکنیم در بزرگسالی نیز جذب قصه های مختلف میشویم و رخدادها را برای دیگران قصه میکنیم در زندگی مدرن نیز رسانه ها اعم از رادیو و تلویزیون و سینما تا اینترنت و فیسبوک و تلگرام و... صبح تا شام برای ما قصه و روایت تولید می کنند و تقریبا همه ما به نوعی به قصه ها اقبال خوش نشان میدهیم و با آنها روز و شب را میگذرانیم با این میزان فراگیری، به نظر میرسد که ما در فضای قصه های گوناگون اعم از قصه های با اساس و مبتنی بر واقعیت یا روایتهای بی اساس و کاملا تخیلی، تنفس می کنیم و عمر را می گذرانیم، قصه برای قصه برای انسان مثل آب است برای ماهی - تمام پیرامونمان مملو از قصه است و تقریبا حس نمی شود. به قول گاتشال (۲۰۱۳) «در حالی که جسم ما همیشه در نقطه معینی در مکان و زمان ثابت است ذهن ما همواره آزاد است که در قلمروهای خیالی بچرخد و واقعا هم می چرخد.»
همه ما به قصه علاقه داریم و صبح تا شام به شیوۀ قصه به روایتهای دیگران گوش میدهیم و قصه میسازیم و همواره شوق قصه .داریم چرا قصه برای ما این همه اهمیت دارد؟ شاید همان طور که گاتشال معتقد است در وضعیت انسانی، هیچ چیز به این مهمی تا این حد کم فهمیده نشده است.
کتاب زندگی سراسر قصه گویی است