«اولین تجربهٔ ما از عشق ورزیدن و مورد عشق قرارگرفتن زمانی رخ داد که کودک بودیم. ممکن است عشق والدین گاهی عمیقا لطیف و مسحورکننده باشد، اما همین عشق می تواند به سادگی درگیر محرک های فریبنده ای نیز باشد. ما احتمالا آموخته ایم که عاشق والدینی افسرده یا بسیار زودرنج باشیم؛ شاید ما به این نتیجه رسیده ایم که عشق را با تلاش بسیار زیاد برای راضی کردن دیگری یا با ترس دائمی ترک شدن مرتبط بدانیم؛ ممکن است در معرض تبعیض قرار گرفته باشیم و شاید این گونه یاد گرفته ایم که فقط در صورتی به عشق می رسیم که فرد دیگری از آن عشق بهره نبرد؛ شاید والدینمان این برداشت را به ما منتقل کرده اند که فقط در صورتی که بچهٔ بسیار خوبی باشیم آن ها عاشق ما خواهند بود، یا این عشق تا زمانی وجود دارد که ما مطیع و وابسته باقی بمانیم و این یعنی موفقیت های مستقلانهٔ ما نشان هایی از پایان عشق والدینمان به ما است. تجربهٔ نامطلوب شما از عشق در دوران کودکی چه بوده است؟ مضامینی که شما در عشق کودکی تان تشخیص داده و شناخته اید چگونه خود را در تجربه های بزرگسالی تان از عشق نشان می دهد؟ ۲. چه ویژگی های ناسالمی در همسرتان جذاب به نظر می رسد؟ ما در بزرگسالی عاشق کسی می شویم که عشق ما را در دوران کودکی منعکس می کند. در نتیجه، احتمالا ما خودمان را کاملا غرق در همسرمان می کنیم؛ نه فقط به خاطر ویژگی های مثبتی که دارد، بلکه واقعیت تاریک تر این است که او این ظرفیت را دارد که ما از اتفاقاتی کاملا آشنا رنج بکشیم. چه ویژگی های شخصیتی ای وجود دارد که شما خود را در آن ها غرق می کنید؟ این ویژگی ها چه شباهتی به شخصیت والدینتان دارد؟ خودتان را از چه انواعی از سلامت احساسی محروم کرده اید؟»
آلن دوباتن، فیلسوف و نویسنده ی سوئیسی-انگلیسی همواره به دنبال پاسخی برای مهمترین پرسش های زندگی انسان بوده است.
اگر همیشه با دیده ی شک و تردید به رمان های عاشقانه و طرفداران آن نگریسته اید و علت محبوب بودن این ژانر، کنجکاوی تان را برانگیخته است، با این مقاله همراه شوید