داستان «ماه گرفته ها» روایت چند نسل از خانواده های قدیمی است، خانواده های بزرگ و پرزاد و ولد و پرقصه، که همگی در حیاط خانه ای بزرگ و پردرخت زندگی می کنند؛ آدم هایی که با دم کرده انار و آلبالو، از بخت بد و بدعهدی روزگار می گریزند، تب و هذیان شان را با نور ماه درمان می کنند، و مرض خانوادگی را با کوزه های نمک اشک، و خرمالوی سمی، درختی سوخته، آرامش می دهند، و توی گوش هم می گویند: توی آیینه ها تصویر خواهر مرده شان را دیده اند که هوس آلبالوپلوی مادر را کرده. راست و دروغ و اشتباه و درست شان پای خودشان، و البته پای قصه ها و رازهای خانوادگی شان، که آن مرض و آن بدبیاری و آن دیوار شکسته و آن پیمانه ریخته، با این انار و آن آلبالو و آن دستور صدساله ی نسخه خطی اجدادی، درمان نمی شود، قصه ی همان سرنوشت است، که می آید و می گیردمان و می بردمان، و ماه و انار و خرمالو هم چاره اش نمی کند.
کتاب ماه گرفته ها