کتاب تورتیافلت

Tortilla Flat
کد کتاب : 281
مترجم :

شابک : 978-9644455766
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 305
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1935
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 6
زودترین زمان ارسال : 4 اردیبهشت

نویسنده ی کتاب برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات سال 1962

معرفی کتاب تورتیافلت اثر جان اشتاین بک

جان اشتاین بک با استفاده از ساختار و پی رنگ های افسانه ی شاه آرتور، در دامنه ی فقیرنشین بالای شهر مانتری در کالیفرنیا، درباری خلق کرده و گروه های مختلفی از شوالیه ها را در آن قرار داده است. در مرکز داستان کتاب، شخصیتی به نام دنی قرار دارد که خانه اش مانند قلعه ی شاه آرتور، به محل گردهمایی مردانی تبدیل می شود که به دنبال ماجراجویی، وفاداری و حسی از مالکیت هستند. این «شوالیه ها»، مردانی با اصلیت های مختلف اند که نیاکانشان صدها سال پیش در کالیفرنیا ساکن شدند. آن ها که از بند شغل و دیگر پیچیدگی های سبک زندگی آمریکایی رها هستند، در مقابل زندگی عادی، به هنجار و مطابق با تمدن جدید، مقاومتی سرسختانه از خود نشان می دهند. اشتاین بک با روایت کارهای این افراد[عشق های متعدد، دعواهای شگفت انگیز و می گساری های افراطی آن ها]داستانی به جذابیت و تأثیرگذاری اسطوره های معروف و شناخته شده ی «میز گرد شوالیه های شاه آرتور» به وجود آورده است.

کتاب تورتیافلت

جان اشتاین بک
جان ارنست استاینبک جونیور، زاده ی ۲۷ فوریه ۱۹۰۲ - درگذشته ی ۲۰ دسامبر ۱۹۶۸) که در منابع فارسی بیشتر با نام جان اشتاین بک شناخته می شود، یکی از شناخته شده ترین و پرخواننده ترین نویسندگان قرن بیستم آمریکاست. پدر جان، خزانه دار و مادرش آموزگار بود. پس از تحصیل علوم در دانشگاه استانفورد، در سال ۱۹۲۵ بی آنکه دانشنامه ای دریافت کرده باشد، دانشگاه را رها کرد و به نیویورک رفت. در این شهر خبرنگاری کرد و پس از دو سال به کالیفرنیا برگشت. مدتی به عنوان کارگر ساده، متصدی داروخانه، میوه چین و... به کار پرد...
نکوداشت های کتاب تورتیافلت
With a gentle and poetic purity of prose.
با خلوصی ظریف و شعرگونه در نثر.
New York Herald Tribune

John Steinbeck knew America better than any other writer of the twentieth century.
جان اشتاین بک، بهتر از هر نویسنده ی دیگری در قرن بیستم، آمریکا را می شناخت.
Dallas Morning News

Unprecedented.
بی نظیر.
Kirkus Reviews Kirkus Reviews

قسمت هایی از کتاب تورتیافلت (لذت متن)
برای این که آدمی ناب باشی، باید مشهور باشی که او نبود، و خودپسند باشی که اصلا در ذاتش نبود. مردی بود سخت از خود نومید و فکر می کنم سرسختی و یکدندگی قصد مرا برای نویسنده شدن، به رغم میل مادر، دوست داشت.

بزرگترین گناه من، دست کم نسبت به خودم، این بود که نمی توانستم آرامش داشته باشم. یادم نمی آید که در تمام زندگی، روی آرامش را دیده باشم. حتی در خواب هم، عصبی و بی قرارم و با جزئی حرکت یا صدایی، ناگهان از خواب می پرم.

اما پدر می خواست که من خودم باشم. عجیب نیست؟ از هر کسی که خط زندگی اش را مشخص می کرد و آن را تا پایان، بی هیچ انحرافی ادامه می داد، خوشش می آمد. گمانم به این دلیل که خودش، انجام وظایف کوچک اجتماعی را از یاد برد و در گرداب امور خانواده و پول و مسئولیت گرفتار شد.