پینتر، جایگاهی محکم در صف های پیشین نمایشنامه نویسان معاصر خود دارد.
یکی از گزنده ترین نمایشنامه های منتقدانه ی پینتر.
نمایشنامه ای به واقع شگفت انگیز.
وقتی عده ای برای آرمان هایشان مبارزه می کنند، عده ای فقط مشت گره می کنند و حرف می زنند. تنها حرف... همیشه باقی آدم ها سرشان به روزمرگی هاشان گرم است. عده ای که می فهمند، سهمشان مکیدن تاریکیست.
زمانی که طوفان تمام می شود و شب از راه می رسد و ماه با تمام شکوه خود نمایان می گردد و فقط نوای دریا و امواجش باقی می ماند، می توان فهمید که خدا برای بشر چه می خواسته است، می توان فهمید که بهشت چیست.
در اوایل قرن بیستم و در اغلب کشورهای اروپایی، تمایزی میان نمایش های ساده و خیابانی با آثار جدی تر به وجود آمد.
اصلی ترین موضوعی که پینتر با آن زندگی می کرد و به آن می پرداخت، «بیگانگی انسان» بود.
واقعا ارتباط پیدا کردن با این نمایشنامههای کوتاه بسیار سخت است.