در یکی از محلات قدیمی جنوب تهران دریک خانواده پر جمعیت به دنیا آمدم. پیش از اینکه خودم را بشناسم با قصه و داستان آشنا شدم. با یادگرفتن الفبا فهمیدم عطشی بینهایت به خواندن دارم. عشقی بزرگ به کتاب. برای همین بود که کتابخانه برایم بهشت بود. بیشترین اوقات فراغت کودکی من در کتابخانه شماره هفده کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان گذشت. به مدد مسئولان با ذوق این کتابخانه نه تنها به بهترین کتابها دسترسی داشتم بلکه با آثار بزرگان موسیقی جهان آشنا شدم. اغراق نیست اگر بگویم پیش از ورود به دبیرستان تمام آثار نویسندگان بزرگ ایران و جهان را خواندم. ازدواج زود هنگام نتوانست مرا از کتاب جدا کند. تولد فرزندانم نشان داد عشق مادری برترین عشق زمینی است. برای همین بود که اولویت اول من در زندگی تربیت چهار فرزندم شد. نوشتن را دیر شروع کردم زمانی که فرزندانم به ثمر رسیدند. ساده مینویسم چون ساده هستم. به سادگی آب و به سختی آب. برای نوشتن از زندگی واقعی الهام میگیرم و آدمهای واقعی. از مردم خوب کوچه و بازار شهرم. از آدمهایی که عشق و کینه را با هم دارند و برای ساختن زندگی از هر دوی آن نیرو می گیرند و آرزو دارم رمانهایم را همین آدمها بپسندند و دوست داشته باشند.