برترین نویسندگان در «ادبیات آفریقا»



در این مطلب می خواهیم مروری کوتاه بر برجسته ترین نویسندگان در «ادبیات آفریقا» داشته باشیم

قاره ی آفریقا در طول تاریخ خود، آثار ادبی‌ای را به جهان ارائه کرده که درست مانند طیف بسیار وسیع قومیت ها و فرهنگ های موجود در آن، گوناگون و چندوجهی هستند. برترین نویسندگان در این قاره به شکلی به یاد ماندنی به موضوعات اجتماعی و فرهنگی مختلف—از حقوق زنان و فمنیسم گرفته تا هویت در دوران پس از جنگ و پس از استعمار—پرداخته اند.

 

 

 

 

هر کدام از این نویسندگان، به شکلی منحصر به فرد رابطه ی خود با کشور زادگاهشان را مورد بررسی قرار داده و در مضامینی همچون «کشف خویشتن» و «هویت فردی» کاوش کرده اند. آثار تأثیرگذار و صدای قدرتمند آن ها همچنان برای مخاطبین سراسر جهان، جذاب باقی مانده و مردمان سایر نقاط دنیا را با قاره ی شگفت انگیز آفریقا بیشتر آشنا کرده است. به همین خاطر در این مطلب می خواهیم مروری کوتاه بر برجسته ترین نویسندگان در «ادبیات آفریقا» داشته باشیم؛ نویسندگانی که علاوه بر کشور و قاره ی زادگاه خود، در ادبیات جهان نیز حرف های زیادی برای گفتن داشته اند.

 

چینوا آچه به

 

«آچه به» که یکی از مطرح ترین و تحسین شده ترین نویسندگان در سطح بین الملل به حساب می آید، برخی از شگفت انگیزترین آثار ادبی در قرن بیستم را به وجود آورد. شناخته شده ترین رمان او، کتاب «همه چیز فرو می پاشد»، تصویری تکان دهنده از نزاع میان ارزش های قبیله ایِ سنتی و تأثیرات حکومت استعماری است، و همینطور تنشِ میان مردانگی و زنانگی در جوامعی کاملا مردسالار. «آچه به» یک منتقد ادبی برجسته نیز بود و به خاطر نقد پرشور خود از کتاب «دل تاریکی» اثر «جوزف کنراد» مورد تحسین قرار گرفت؛ او در این نقد ادبی، به موضوعات نژادپرستانه و ارائه ی تصویری بیگانه از قاره و مردم آفریقا در کتاب «کنراد» اشاره می کند و آن را مورد تحلیل قرار می دهد.

 

دوباره طبل به صدا درآمد و فلوت نواخته شد. اکنون در خانه ی اگواگو با حضور ارواح نیاکان، که تازه از دل خاک بیرون آمده و به زبان رمزگونه ی خود به هم سلام می کردند، غوغایی از صداهای لرزان فضا را پُر می کرد: آرو اُیام دو دو دو دوآی! خانه ی اگواگوها رو به جنگل بود و از جمعیت فاصله ی زیادی داشت. مردم فقط پشت خانه را می دیدند و طرح ها و نقش و نگاری که زنان برگزیده و مخصوص در فواصل زمانی معینی روی دیوار کشیده بودند. این زن ها هیچ وقت توی کلبه را ندیده بودند. هیچ زنی ندیده بود. آن ها با نظارت مردها دیوارهای بیرونی را بعد از شستن رنگ زده بودند. اگر هم تصوری از درون کلبه داشتند، تصورات خود را پنهان می کردند. هیچ زنی هرگز درباره ی قدرتمندترین و سِری ترین آیین های دینی قبیله چیزی نمی پرسید. از کتاب «همه چیز فرو می پاشد»

 

 

 


 

 

 

چیماماندا انگزی آدیچی

 

«آدیچی» که در سال 1977 در نیجریه به دنیا آمد، یکی از اعضای نسل جدید نویسندگان آفریقایی است که خیلی زود نام خود را در سطح جهان مطرح کرد. آثار او اغلب بر کاراکترها تمرکز دارد و گذشته ی کشور زادگاهش نیجریه را با رویدادهای اجتماعی و سیاسی مختلف در هم می آمیزد. گستردگی شگفت انگیزی در آثار «آدیچی» به چشم می خورد: رمان او در سال 2003 با نام «ختمی ارغوانی»، زندگی شخصیتی نوجوان به نام «کامبیلی» را در کنار خانواده اش در خلال یک کودتای نظامی به تصویر می کشد، در حالی که رمان تحسین شده ی او در سال 2013 با نام «امریکانا»، تصویری تأثیرگذار را از زندگی مهاجرین نیجریه ای و مسائل مربوط به نژاد در آمریکا و جهان غرب ارائه می کند. آثار این نویسنده با بازخوردهای بسیار مثبت هم از طرف مخاطبین و هم منتقدین رو به رو شده و «آدیچی» نیز در طول این مسیر، بارها و بارها نامزد و برنده ی جوایز ادبی متعدد، از جمله «جایزه اورنج» و «جایزه من بوکر» شده است.

 

کار، کارِ نامابیا بود، مطمئن بودم. پدرم هم می دانست. خودش به این موضوع اشاره کرد که کرکره های پنجره به جای این که از بیرون باز شده باشند، از داخل به بیرون هل داده شده اند (شاید نامابیا، که عجله داشته قبل از تمام شدن مراسم عشای ربانی به کلیسا برگردد، این موضوع به فکرش نرسیده بود، وگرنه باهوش تر از این بود که چنین خطایی بکند)، و دلیل دوم این بود که دزد دقیقا می دانسته که طلاهای مادرم، گوشه ی سمت چپ صندوق فلزی اش است. نامابیا خودش را به موش مردگی زد و آزرده خاطر به پدرم خیره شد و گفت: «می دونم که تا حالا چقدر هر دوتون رو عذاب داده ام. اما هیچ وقت از اعتمادتون سوءاستفاده نمی کنم.» مثل همیشه، در دفاع از خودش انگلیسی حرف زد و کلمه های غیرضروری مثل «عذاب» و «سوءاستفاده» را به کار برد. بعد راهش را گرفت و از در پشتی رفت و آن شب به خانه برنگشت. شب بعد هم خبری از او نشد. و حتی شب بعد.» از کتاب «چیزی که دور گردنت حلقه می زند»

 

 


 

 

 

نادین گوردیمر

 

«گوردیمر» که یکی از پرکارترین نویسندگان در دوره ی «آپارتاید» در آفریقای جنوبی بود، آثاری را خلق کرد که به شکلی تأثیرگذار به کاوش در مسائل اجتماعی و نژادی کشور زادگاهش می پردازد. مشهورترین و جنجال برانگیزترین آثار او به دلیل صحبت علیه ساختارهای حکومتیِ ظالمانه ی وقت، تا مدت ها در آفریقای جنوبی ممنوع بود. رمان «گوردیمر» در سال 1979 با نام «دخترِ برگر» که به ماجرای گروهی از فعالان ضد آپارتاید می پردازد، یکی از کتاب هایی بود که «نلسون ماندلا» هنگام اسارت در «جزیره روبن» به شکل مخفیانه مطالعه کرد. «نادین گوردیمر» در سال 1991 جایزه ی «نوبل ادبیات» را به دست آورد. 

 

مهم نبود که عاشق بودند، چنان عشقی در واقع پیوند میان دو نژاد و رنگ به حساب می آمد و از لحاظ قانونی در آن روزها، جرم شناخته می شد و قطعا درس و تحصیل پسر را در معرض خطر قرار می داد. پدر و مادرش می خواستند که او پزشک شود، نه عاشقی پشت میله های زندان... چه ناراحتی عذاب آوری را تحمل می کرد پدر، اگر می دانست که بر سر دختر محبوبش چه بلایی آمده است. تنها جینی می داند که در واقع این اقدام پنهانی و شتاب زده، دلیل ناباروری کنونی اوست. نه هیچ کس دیگر؛ و نه حتی کارل. ماجرا مربوط به آن دوره از زندگی با می شود که هنوز کارل را پیدا نکرده بود. هنوز به طور تصادفی، به این جفت نادر و برگزیده اش در چمنزارهای طبیعت اطراف برخورد نکرده بود. از کتاب «آوای لطیف اهریمن»

 

 


 

 

 

 

بن اُکری

 

دروان کودکی «اکری» در گذار میان انگلیس و کشور زادگاهش نیجریه سپری شد و این تجربیات، بعدها نقشی اساسی را در آثار او ایفا کرد: نخستین رمان های او با نام های «گل ها و سایه ها» و «چشم انداز درون» به شکلی تأثیرگذار به شرارت ها و ویرانی های ناشی از جنگ داخلی نیجریه می پردازد؛ جنگی که «اکری» شخصا و به شکلی بی واسطه آن را تجربه و مشاهده کرده بود. رمان های بعدی او نیز به همان میزان موفق و تحسین برانگیز ظاهر شدند. رمان او در سال 1991 با نام «راه گرسنگان» که داستان روح پسربچه ای به نام «آزارو» را روایت می کند، آمیزه ای شگفت انگیز از دنیای واقعیت و خیال است که جایزه ی «من بوکر» را در سال 1991 برای «بن اکری» به ارمغان آورد.

 

وقتی سفیدپوستان برای اولین بار به سرزمین ما آمدند، در مرحله ای سِیر می کردیم که به ماه و ستارگان بزرگ هم سفر کرده بودیم. در اعصار قدیم عادت کرده بودند به آفریقا بیایند و از ما چیز یاد بگیرند. پدرم همیشه به من می گفت که این ما بودیم که به آن ها شیوه ی شمردن اشیاء را یاد دادیم. ستارگان را ما به آن ها شناساندیم. بعضی از خدایانمان را نیز به آن ها دادیم. معرفت خود را با آن ها قسمت کردیم. به آن ها خوشامد گفتیم. اما آن ها همه ی این چیزها را فراموش کردند... غافل شدند که مردمان سیاه، نیاکانِ نژاد بشر بوده اند. دومین باری که آمدند، با خود تفنگ آوردند. زمین های ما را گرفتند، خدایان ما را سوزاندند، و بسیاری از ما را با خود بردند تا در آن سویِ دریاها به بردگی وادارند... البته همه ی آن ها یکسره بد نیستند. از آنها بیاموز. اما زندگی و دنیا را دوست بدار. از کتاب «راه گرسنگان»

 

 

 


 

 

 

نگوگی واتیونگو

 

«واتیونگو» یکی از مهم ترین و تأثیرگذارترین نویسندگانِ پسااستعماری آفریقا به شمار می آید. او مسیر حرفه ای خود را با نوشتن رمان هایش به زبان انگلیسی آغاز کرد و در آن ها، به مضامین پسااستعماریِ مربوط به فرد و جامعه در مواجهه با قدرت ها و فرهنگ های استعماری پرداخت. «واتیونگو» به دلیل اجرای نمایشی که از نظر سیاسی جنجال برانگیز بود، بدون محاکمه به مدت بیش از یک سال به زندان افتاد. او پس از آزادی، تنها از زبان های بومی آفریقایی برای خلق آثارش استفاده کرد و زبان را ابزاری حیاتی برای زدودن سایه ی استعمار از فکر و فرهنگ مخاطبین و نویسندگان آفریقایی برشمرد.

 

سال ها پیش، پادشاه در مدرسه داستان هایی از فرمانروایی در سرزمین بابل شنیده بود. در آن داستان ها، فرمانروا خودش را به شکل مردم عادی درمی آورد و در میانشان می گشت. مردم هم پس از پی بردن به هویت واقعی فرمانروا، اول شگفت زده می شدند و بعد شروع به چاپلوسی می کردند. فرمانروایی در میان مردم. این داستان به مرور زمان در ذهن پادشاه کمرنگ شده بود؛ اما در این موقعیت خاص، جانی دوباره پیدا کرده بود. مقام های زیردست از این ایده به شدت استقبال کردند. بازدیدی ناگهانی از کلیسا در روز یکشنبه می توانست کارساز باشد، روزی که بسیاری از مردم برای انجام مناسک در آن جا هستند. این بازدید، همه را متوجه علایق مذهبی پادشاه می کرد و پایه های کینه جویی علیه او را سست تر. کلیسای جامعِ «قدیسان» در الدارز انتخاب شد؛ انتخابی زیرکانه. این کلیسا بین دو روستا از پرجمعیت ترین روستاهای الدارز به نام های سانتالوسیا و سانتاماریا بود. قرار گرفتن این کلیسا روی یک تپه، می توانست مناظر بدیعی خلق کند و سوژه ی جذابی برای دوربین ها باشد. از کتاب «ساحر زاغ»

 

 

 


 

 

 

نجیب محفوظ

 

نجیب محفوظ، زاده ی 11 دسامبر 1911 و درگذشته ی 30 آگوست 2006، نویسنده و نمایشنامه نویس مصری و برنده ی جایزه نوبل ادبیات در سال 1988 بود. محفوظ در یکی از محلات قاهره به نام جمیلیه به دنیا آمد. او در طول دوران حرفه ای خود، 30 کتاب داستانی نوشت. نجیب محفوظ راوی سویه‌ی روشنفکرانه‌ی جامعه‌ی مصر که مانند هر روشنفکر حقیقی دیگری، سیاست، عشق و تاریخ سرزمینش، پیوندی ناگسستنی دارند، در داستان‌ها و رمان‌هایش ستایش‌آمیزترین متن‌ها را درباره‌ی جلوه‌های یگانه‌ی فرهنگ سرزمینش و خوی و منش مردمانش نوشته و در همین حال به سیاست و سیاست‌مداران و دین‌خویان مزور و ریاکار و مخالف آزادی، همواره حمله کرده است.

با این‌همه این برنده‌ی نوبل ادبیات، هماره از عشق نوشته و عاشقانه‌هایش داستان‌هایی هستند که شعرهای بر لبان عاشقانش «انت عمری»‌ست!  محفوظ تا روز درگذشتش، سالخورده ترین برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات و مسن ترین برنده ی جایزه ی نوبل پس از برتراند راسل و هالدور لاکسنس بود. نجیب محفوظ در جولای آگوست سال 2006 پس از یک عمل جراحی ناموفق بر روی سرش درگذشت.

 

همان طور که از بازار بیرون می رفت، مقابلش درآمدم و چشم هایمان با هم تلاقی کرد. چشمان کنجکاو و بانفوذش به نگاه خندان و شیفته ام گره خورد. به راهش ادامه داد؛ دنبالش کردم، چاره ای نداشتم جز آن که به این زیبایی عبیرآمیز روستایی دوست داشتنی، درود بفرستم. در مسیر خیابان ساحلی با نسیم پاییزی مشعشع از شعاع های رنگارنگ غروب محاصره شده بودیم و او پیشاپیش من با قدم های شمرده و سریع راه می رفت تا به کوچه ای پیچید که عمارت میرامار آن جا قرار داشت. همین طور که به داخل ساختمان می رفت، نگاهی به من انداخت، نگاهی عسلی و بی تفاوت! -از کتاب میرامار

 

 

 

 

 


 

 

 

جان مکسول کوتزی

 

«کوتزی» که فردی شناخته شده در دنیای آکادمیک و رمان نویسی تحسین شده به شمار می آید، ابتدا در «کیپ تاون» و بعد در ایالات متحده به تحصیل پرداخت و پس از پایان تحصیلات، به تدریس در دانشگاه «کیپ تاون» روی آورد. او نوشتن داستان را در اوایل دهه ی 1970 آغاز کرد و نخستین آثارش، کتاب های تحسین شده ای همچون «سرزمین های گرگ و میش» و «در قلب کشور» بودند. رمان های «زندگی و زمانه مایکل. ک» و «ننگ» هر دو موفق به کسب جایزه ی «من بوکر» شدند و «کوتزی» را به اولین نویسنده ای تبدیل کردند که این جایزه ی معتبر را دو بار برده است. 

کتاب «ننگ» که معمولا با سبک نوشتار «دانیل دفو»، خالق کتاب «رابینسون کروزو»، مقایسه می شود و شاهکار «کوتزی» به حساب می آید، همچنان به عنوان تأملی کم نظیر درباره ی موضوعاتی همچون خشونت، مردانگی و پیامدهای آپارتاید در نظر گرفته می شود. روزنامه ی انگلیسیِ The Times در نقد کتاب «ننگ» نوشت:

رمانی برجسته اثر یکی از برترین نویسندگانی که در حال حاضر، به زبان انگلیسی می نویسند.

علاوه بر این ها، «جان مکسول کوتزی» در سال 2003 موفق به کسب جایزه ی «نوبل ادبیات» شد.

 

 

آهسته به سوی جزیره ی عجیب شنا می کردم و موهای بلندم بر آب شناور بود، مثل گل های دریا، مثل شقایق دریایی، مثل عروس دریایی آب های برزیل. مدتی مثل وقتی پارو می زدم، خلاف جریان شنا کردم بعد ناگهان از گیر جریان آب آزاد شدم و موج مرا به خلیج برد و لب ساحل رساند. خودم را بر ماسه های داغ ولو کردم. سرم از گرمای سوزان خورشید داغ بود، زیردامنی ام (تنها چیزی که وقت فرار تنم بود) به سرعت به تنم خشک می شد. مثل همه ی نجات یافته ها، خسته اما خوشحال بودم. سایه ی تاریکی بر من افتاد، سایه ی ابر نبود، سایه ی مردی بود با هاله ی خیره کننده ای دورش. زبان سنگین و خشکم را به کار انداختم و گفتم: «توی دریا از کشتی بیرونم کرده اند. هیچ کس همراهم نیست.» و دست دردناکم را بالا بردم. از کتاب «دشمن»

 

 

 


 

 

 

نورالدین فاراح

 

«فاراح» که در سال 1945 در سومالی به دنیا آمد، خالق نمایشنامه ها، رمان ها و داستان های کوتاهِ متعددی است که همگی به تجارب او در کشور زادگاهش می پردازند. عنوان اولین رمان او، کتاب «از دنده ای خمیده»، به این ضرب المثل سومالیایی اشاره دارد که «خدا زن را از دنده ای خمیده خلق کرد، و هر کس که بخواهد این خمیدگی را برطرف کند، آن را خواهد شکست.» این اثر، شرحی است بر رنج های زنان در جامعه ی سومالی و داستان زنی جوان را روایت می کند که در ازدواجی ناموفق اسیر شده است. سایر آثار «فاراح» نیز، همچون کتاب «راهزنان دریا»، دربردارنده ی نقدهای اجتماعی مشابه هستند و به مضامینی همچون جنگ و هویت پسااستعماری می پردازند.

 

   
ماشین ایستاد. پسر جوانی با کلاه آمریکایی بر سر و عینکی با مارک «ری بن» بر چشم از آن پیاده شد. معلوم نمی شد چند ساله است. با احتیاط و دقت، درست مثل عنکبوتی که از روی یک حفره عبور می کند، پا به خیابان گذاشت. کیسه ی بزرگی را از صندوق عقب برداشت. دو نفری که در صندلی جلو نشسته بودند، کمکی به او نکردند. آن ها از نظامیان قدیمی بودند. چیزی به جوانک نمی گفتند اما پسر جوان می دانست که خیلی او را تحویل نمی گیرند. از کتاب «راهزنان دریا»

 

 

 


 

 

 

یا جسی

 

«یا جسی» از نویسندگان بااستعدادِ نوظهور در «ادبیات آفریقا» است که نخستین رمانش در سال 2016 با نام «خانه‌روان»، به محبوبیت بالایی در میان منتقدین و مخاطبین دست یافته است. «جسی» در شهری کوچک در غنا بزرگ شد و در نوجوانی به خاطر تغییر شغل پدرش، به همراه خانواده به ایالات متحده آمریکا نقل مکان کرد. او پس از بازگشت به غنا در سال 2009 به منظور انجام پروژه ای تحقیقاتی، تصمیم گرفت رمانی درباره ی پیامدها و آسیب های ناشی از دوران استعمار در کشور زادگاهش بنویسد. کتاب «خانه‌روان» داستانی تأثیرگذار درباره ی چندین نسل را روایت می کند و رویدادهایش هم در آفریقا و هم در آمریکا رقم می خورد. جای تعجب نیست که مخاطبین «یا جسی» در سراسر دنیا، با اشتیاق منتظر آثار بعدی این نویسنده ی توانمند هستند.

 

شبی که افیا اوچر در گرمای دم کرده ی سرزمین فانتی زاده شد، آتشی خروشان، جنگلی را که درست بیرون ملک پدرش بود، درنوردید. آتش با شتاب حرکت می کرد و تا چندین روز راه می گشود. به هوا زنده بود، در غارها می خوابید و لابه لای درخت ها پنهان می شد. بی خیال آواری که پشت سر برجا می گذاشت، شعله می کشید و می سوزاند تا به دهکده ی آشانتی رسید. در آنجا ناپدید شد و به شب پیوست. از کتاب «خانه‌روان»