دن کیشوت، رمانی به وسعت دنیای ادبیات



دن کیشوت رمانی است که همه ی رمان هایی را که پس از آن خلق شده اند، در دل خود دارد

«اگر یک رمان باشد که هر کس قبل از مرگ باید آن را بخواند، آن رمان، «دن کیشوت» است.» این جمله را «بن اوکری»، شاعر نیجریه تبار برنده ی جایزه بوکر ، در حالی به زبان آورد که در بنیاد نوبل در حال خواندن نتیجه ی آرای نویسندگان درباره ی جهانی ترین نویسنده ی دنیای ادبیات بود.

او در ادامه گفت:

دن کیشوت رمانی است که همه ی رمان هایی را که پس از آن خلق شده اند، در دل خود دارد.

 

وقتی بنیاد نوبل از یک صد داستان نویس خواست که به مهم ترین اثر در دنیای ادبیات داستانی رأی بدهند، بیش از نیمی از نویسندگان از «دن کیشوت» نام بردند. جالب این جاست که هیچ اثر داستانی از نظر تعداد رأی، حتی نزدیک این کتاب هم نشد. با ما همراه شوید تا درباره ی اولین رمان مدرن دنیا بیشتر بدانیم.

 

نقاشی پابلو پیکاسو از دن کیشوت

 

 

 

تاریخ رمان نویسی به قبل و بعد از دن کیشوت تقسیم می شود

 

منتقدین تحسین شده ای چون «هارولد بلوم» و رمان نویسان پرآوازه ای چون «کارلوس فوئنتس» (خالق کتاب های «گرینگوی پیر» و «پوست انداختن») معتقدند «دن کیشوت» نخستین نمونه ی رمان مدرن است. بلوم، منحنی تغییرات در داستان را بررسی می کند و باور دارد این تغییرات به شخصیت اصلی و همراهش «سانچو پانزا» قوت می بخشد و همین نکته را عامل متمایز کننده ی دن کیشوت می داند. به نظر «فوئنتس» نیز، پرداخت های ظریف و دقیق این رمان در دیالوگ نویسی و شخصیت پردازی، به آن برتری می بخشند و این شاهکار هنری را از نمونه های پیشین جدا می کند.

 

 

دن کیشوت به ما چه می آموزد؟

 

به گفته ی یکی از پژوهشگرانِ دن کیشوت، اصل اساسی در این کتاب این است که انسان، صرف نظر از این که مردم درباره ی او چه فکر می کنند، باید به شیوه ای حقیقی، خالص و با اشتیاق زندگی کند.

 

این رمان درباره ی مردی است که در 50 سالگی، ایده هایش ته کشیده و احتمالاً میل و انرژی اش برای زنده بودن نیز رو به پایان است! این جاست که او تمام زندگی اش را وقف کتاب خواندن می کند. او روزهایش را با خواندن رمان هایی درباره ی شوالیه ها می گذراند تا این که، به گفته ی «سروانتس»، بر اثر مطالعه ی زیاد و خواب کم، هوش و حواسش را از دست می دهد و به یکی از قهرمان های این رمان ها تبدیل می شود.

سروانتس در این کتاب رویکردی مدرن دارد چرا که دریافت ما از تخیل و واقعیت را به گونه ای تغییر می دهد. ضرورت خواندن این رمان در آن است که تفکرات ما را درباره ی ارتباط تخیل و واقعیت به چالش می کشد.

بسیاری از ما وقتی بچه بودیم می خواستیم به ابرقهرمان هایی تبدیل شویم که بر پرده ی سینما می دیدیم و بعدها، وقتی عاشق یک رمان یا فیلم می شدیم، آن شخصیت ها، نمایندگان وجوهی از شخصیت خودمان می شدند.

سروانتس در آغاز قرن هفدهم، موفق به شناسایی رابطه ی میان دنیای خیال و جهان واقعیت شد؛ جهانی واقعی که در آن، همواره به دنبال چیزهایی هستیم که به روزهایمان معنی ببخشند.

 


سروانتس و شکسپیر: دو نابغه و یک تاریخ مرگ

 

23 آوریل 1616 به عنوان تاریخ مرگ دو نابغه ی دنیای ادبیات ثبت شده است: شاهزاده ی نبوغ ادبیات اسپانیا، «میگل د سروانتس» و نمایشنامه نویس شهیر انگلیسی «ویلیام شکسپیر». البته عده ای از محققین بر این باورند که تاریخ مرگ آن ها دقیقاً یکسان نیست و به دلیل عدم محاسبه ی تغییرات در تقویم آن روزگار، این تاریخ، یکسان در نظر گرفته شده است. 

این دو نویسنده، زندگی های کاملاً متفاوتی داشته اند: بر خلاف شکسپیر که تنها در انگلستان سفرهای کوتاهی داشت و ماجراجویی در زندگی او نقش مهمی ایفا نمی کرد، سروانتس، به نقاط زیادی از جهان سفر کرد. خالق «دن کیشوت» تجربیات متنوع تری نسبت به شکسپیر داشت. سروانتس که در بخش مرکزی اسپانیا به دنیا آمده بود، به ارتش پیوست؛ در جنگ لِپانتو (Battle of Lepanto) شرکت داشت، در همین جنگ زخمی شد و کنترل دست چپش را از دست داد؛ سال ها در الجزایر به اسارت در آمد؛ در جوانی به ایتالیا سفر کرد و در یک کلام، مردی دنیادیده بود.

اما آنچه اهمیت دارد، این است که با وجود فاصله ی جغرافیایی و زندگی های متفاوت این دو نابغه ی ادبی، مضامین مشترکی در آثار آن ها به چشم می خورد. یکی از این مضامین، پرداختن به دو مقوله ی واقعیت و تخیل است. سروانتس و شکسپیر، هر دو به کشمکش میان ایده آل ها و واقعیت علاقه مندند و گاه به گاه مفاهیم مورد نظرشان را پشت پرده ای از ابهام مخفی می کنند.

تصویر سمت راست، سروانتس و تصویر سمت چپ، شکسپیر

 

به عبارت دیگر، همان طور که «شکسپیر» در نمایشنامه ی «هملت» مرزهای واقعیت و خیال را در می نوردد یا در نمایشنامه ی «رویا در شب نیمه تابستان» با توهمات بازی می کند، سروانتس نیز در رمان پرطرفدار خود، مخاطب را با این سؤال رو به رو می کند که آیا دن کیشوت دیوانه ای است که عقلش را از دست داده یا ایده آلیستی است رؤیا پرداز؟

 

 

محبوب ترین رمان جهان 

 

مجله ی لایف در سال 1997، انتشار کتاب دن کیشوت  را یکی از صد رویداد مهم هزاره نامید. بدون شک، تأثیر مستقیم سروانتس بر تاریخ ادبیات، بی همتا است، اما تأثیر غیرمستقیم او بر تفکر بشر فراتر از درک ما جلوه می کند؛ چرا که در اروپای مدرن، یافتن متفکری که کتابی از سروانتس در کتابخانه اش نداشته باشد، بعید به نظر می رسد. بنابراین، با نویسنده ای سر و کار داریم که سنگ بنای فرهنگ روشن فکری غرب بر پایه ی آثار او گذاشته شده است.

تندیسی از دن کیشوت سوار بر اسب به همراه خدمتکارش سانچو در میدان مادرید اسپانیا

 

اندیشمندانی چون دیوید هیوم (از فیلسوفان اسکاتلندی و از پیشروان مکتب تجربه گرایی)، «باروخ اسپینوزا» (فیلسوف مشهور هلندی که اروین یالوم در کتاب «مسئله ی اسپینوزا» به او پرداخته است) و هگل (فیلسوف بزرگ آلمانی و یکی از پدیدآورندگان ایده آلیسم آلمانی) خالق «دن کیشوت» را تحسین می کردند و او را نخستین تبلور حقیقی آگاهی مدرن می خواندند. نویسندگان دیگر نیز همگی به نوعی، مستقیم یا غیرمستقیم از تأثیرات «دن کیشوت» بهره برده اند. 

 

 

اثری تأثیرگذار بر نویسندگان

 

در آستانه ی شکل گیری دنیای مدرن، تغییرات زیادی در حال وقوع بود. دن کیشوت در واکنش به این تغییرات و از طریق ترکیب کردن آن ها شکل گرفت. «سروانتس» در این رمان، سبکی را بنیان گذاشته که به بهترین شکل ممکن به این جوشش و خروش، شکلی ادبی می بخشد. سروانتس با خلق این کتاب به یکی از تأثیرگذارترین و خوانده شده ترین نویسندگان تمام اعصار تبدیل شد و توانست بر نثر نویسندگان نسل های بعد از خود تأثیر فوق العاده ای بگذارد. به بیان دیگر، «دن کیشوت» به نسل های بعدی آموخت که چگونه داستان بنویسند، چگونه بحث کنند و چگونه دریافت های خود را بیان کنند. «سروانتس» از غوطه وری در جهانی پر از تغییر بهره گرفت تا به نوعی از داستان نویسی دست یابد که می توانست او را از این سرگردانی نجات دهد و از همین طریق، به نویسندگان دیگر نیز کمک کرد تا جهان بینی خود را خلق کنند.
تأثیر سروانتس بر نویسندگان پیشتازی که پس از او دست به قلم برده اند، بی مانند است. بزرگ ترین نویسندگان عصر مدرن از گیرایی نثر «دن کیشوت» تأثیر پذیرفته اند. در ادامه به نمونه هایی از این تأثیرات اشاره می کنیم:

 

مادام بواری – نوشته ی گوستاو فلوبر

«گوستاو فلوبر» هرگز علاقه اش به «دن کیشوت» را پنهان نکرد. او در نامه ای در سال 1852 نوشت:

همه ی ریشه هایم را در کتابی یافتم که در قلبم جای داشت، حتی پیش از آن که سواد خواندن داشته باشم؛ کتابی به نام دن کیشوت.

سال های سال، مطالعات زیادی درباره ی ارتباط سبکی و موضوعی دو رمان «دن کیشوت» و «مادام بواری» صورت گرفته است. «اِما بواری»، شخصیت اصلی رمان فلوبر که قهرمانی لطیف و سرخورده است، برای فرار از ملالت زندگی از هیچ کاری دریغ نمی کند. از این رو، «اِما» به طور واضحی قابل مقایسه با شخصیت دن کیشوت است که این بار در قالب یک زن به تصویر درآمده است. هر دو قهرمان این کتاب ها، به داستان و خیال بافی پناه می برند تا از پوچی زندگی روزمره در امان بمانند.

 

 

ابله – نوشته ی فئودور داستایفسکی

کتاب «ابله» یکی از مهم ترین رمان های ادبیات روسیه در نظر گرفته می شود. شخصیت اصلی این کتاب، «شاهزاده میشکین» است که تصور خوبی های او در ذهن نمی گنجد. اما جامعه به این شخصیت به دیده ی حقارت می نگرد. «داستایفسکی» در خلق این شخصیت با مشکلاتی رو به رو بود و به همین دلیل، در انجام این کار از «دن کیشوت» الهام گرفت. به نظر داستایفسکی، دن کیشوت کهن الگوی قهرمان در ادبیات است؛ شخصیتی که در عین خوب بودن، بیهودگی را به تصویر می کشد و می تواند همدلی مخاطب را برانگیزد.

 

 

حقیقت درباره ی سانچو پانزا – نوشته ی کافکا

«حقیقت درباره ی سانچو پانزا» داستان کوتاهی در کتاب «داستان های کوتاه کافکا» است. در این داستان، «کافکا»، سانچو پانزا را مردی آزاد و متین معرفی می کند که در سفرها همراه «دن کیشوت» بوده است.
کافکا در این داستان، نگاه تاریک خود را با داستان «سروانتس» می آمیزد و می نویسد:

سانچو پانزا، کسی که هرگز به کرده ی خود نبالید، توانست در طول سالیان، در ساعات شامگاه و شب، با بازگویی ماجراهای سلحشوران و راهزنان، شیطان خود را که بعدها نام دن کیشوت بر او نهاد، چنان از خود غافل کند که او در شر و شوری بی امان به جنون آمیزترین کارها دست یازد. از کتاب داستان های کوتاه کافکا



اما تأثیرگذاری دن کیشوت به این آثار و نویسندگان محدود نمی شود. نویسندگان دیگری چون «فیلدینگ» (مؤلف کتاب «سرگذشت تام جونز کودک سر راهی»)، «گوته» (نویسنده ی کتاب «فاوست») و «میلان کوندرا» (خالق کتاب هایی چون «بار هستی» و «جاودانگی») نیز در زمره ی تحسین کنندگان این رمان قرار می گیرند. چنان که «ویلیام فاکنر» نیز با افتخار اعلام کرد حداقل سالی یک بار، دن کیشوت را می خوانده است!

 



 

معتبرترین منابع از اهمیت دن کیشوت می گویند

 

سروانتس با نوشتن کتاب دن کیشوت، یکی از پرفروش ترین کتاب های دنیا را خلق کرد. از زمان انتشار این رمان در اوایل قرن 17 تا به امروز، دن کیشوت همواره در لیست کتاب هایی که به بیشترین زبان های دنیا ترجمه شده اند، قرار داشته است. این کتاب در لیست «برترین کتاب های تاریخ ادبیات به انتخاب انجمن کتاب نروژ» نیز حضور دارد.

 

کتابی درباره ی «کتاب خواندن»

در کتاب دن کیشوت می خوانیم:

در دنیا کتابی به آن اندازه بد وجود ندارد که نتوان در آن چیز خوبی یافت.

حالا در نظر بگیرید در کتاب منحصر به فردی مثل دن کیشوت، چه چیزهایی که نمی توان یافت! اما اگر برای خواندن این کتاب، هم چنان به دلایلی نیاز دارید، به چهار نکته ی دیگر درباره ی این کتاب می پردازیم:

 

 

1. دن کیشوت، سرگرم کننده و خنده دار است.

 

معمولاً از «دن کیشوت» به عنوان اثری کلاسیک و سنگین نام برده می شود. اما در این کتاب، ادبیات هجو، نمود خاصی دارد. تصور نکنید که با کتابی جدی و خشک، سر و کار خواهید داشت. «دن کیشوت» در همه چیز اغراق می کند و لحظات خنده داری را رقم می زند. او به عنوان مثال در قسمتی از داستان، آسیاب های بادی را با دیوها اشتباه می گیرد:

در آن هنگام سی تا چهل آسیاب بادی در آن دشت دیدند و همین که چشم دن کیشوت به آن ها افتاد به مهتر گفت: بخت بهتر از آنچه خواست ماست کارها را به راه می کند. تماشا کن سانچو، اینک در برابر ما سی دیو بی قواره قد علم کرده اند و من در نظر دارم با همه ی ایشان نبرد کنم و هر چند تن که باشند همه را به درک بفرستم. با غنیمتی که از آنان به چنگ خواهیم آورد کم کم غنی خواهیم شد. چه این خود جنگی بر حق است و پاک کردن جهان از لوث وجود این دودمان کثیف در پیشگاه خدای تعالی، عبادتی عظیم محسوب خواهد شد.

 

 

2. این کتاب از داستان هایی شیرین و پر ماجرا تشکیل شده است.

 

این رمان دو جلدی در ظاهر، طولانی به نظر می رسد، اما با وجود تعداد صفحات زیادش، هیچ وقت خسته کننده نمی شود. فصل های آن عموماً کوتاه هستند و هر یک از ماجراجویی های «دن کیشوت»، مانند داستانی کوتاه روایت شده اند. به همین دلیل، هر وقت برای ادامه ی کتاب به سراغ آن بروید، نیازی نیست فصل های پیشین را مرور کنید.

 

3. دن کیشوت به موضوعات و تِم های جذابی می پردازد.

 

«سروانتس» از مضامین زیبایی در خلق این کتاب ممتاز بهره گرفته است. ماهیت دوستی و عشق، عقاید گوناگون، فضیلت و معرفت، تصورات و واقعیات به زیبایی هر چه تمام تر در این رمان دو جلدی گنجانده شده اند. یکی از اصلی ترین سؤالات برای خواننده ی این کتاب آن است که دن کیشوت دیوانه است یا عاقل؟ شاید بتوان به این سؤال با این مصرع از شعر مولانا پاسخ داد: «در راه طلب، عاقل و دیوانه یکیست.» 
بله، در این اثر برجسته از ما دعوت می شود تا به ماهیت همه چیز از جمله جنون بیندیشیم.

 

4. این رمان، الهام بخش طیف وسیعی از انسان ها بوده است. 

 

«جرج واشنگتن»، نخستین رئیس جمهور آمریکا، در حال امضای قانون اساسی آمریکا نسخه ای از «دن کیشوت» را روی میزش داشت. همین نکته نشان می دهد که این کتاب نه تنها الهام بخش هنرمندان است، بلکه می تواند برای همه ی انسان ها آموزنده باشد.

اگر می خواهید رمانی بخوانید که به ما درباره ی همه چیز از جمله نسبی بودن حقیقت، رؤیاپردازی و ماجراجویی می آموزد، «دن کیشوت» را انتخاب کنید. در این رمان می خوانیم:

حقیقت هرچند ظریف و شکننده باشد هرگز نخواهد شکست و همچون روغن که همواره روی آب شناور است، بر بالای دروغ شنا خواهد کرد.