کازوئو ایشی گورو، نویسنده ای که شاهکار خلق می کند



کازوئو ایشی گورو، نویسنده ی دوست داشتنی و فوق العاده با استعداد ژاپنی/انگلیسی است که با شایستگی تمام، جایزه ی نوبل ادبیات سال 2017 را از آن خود کرد.

حتماً می دانید که کازوئو ایشی گورو، برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات سال 2017 شده است. جایزه‌ی نوبل ادبیات از سال 1901 به نویسنده‌ای تعلق می گیرد که برجسته ترین اثر را خلق کرده باشد. ایشی گورو در مسیر رسیدن به نوبل ادبیات، رمان نویسان شناخته شده ای  چون مارگارت آتوود، نویسنده ی «سرنوشت ندیمه» و هاروکی موراکامی، نویسنده‌ی «جنگل نروژی» را در کنار خود می دید و همین موضوع، تعجب برخی را از این انتخاب برانگیخت. آکادمی نوبل، به زیبایی آثار ایشی گورو را دارای «نیروی عاطفی بزرگی» توصیف کرده «که از اعماق بی انتهای ارتباط های وهم‌آلود ما با دنیا پرده برمی‌دارد.» اما ایشی گورو در مصاحبه ای که در وبسایت جایزه ی نوبل منتشر شده، درباره ی ارتباط با دنیای پیرامون نظر جالبی دارد:

یکی از چیزهایی که همیشه برای من جالب بوده، این است که ما به صورت همزمان، در دنیاهای کوچک و بزرگی زندگی می کنیم؛ این که همه ی ما فضایی شخصی داریم که در آن مجبوریم تلاش کنیم تا عشق و خوشبختی را داشته باشیم، اما این فضا به شکلی اجتناب ناپذیر با دنیای بزرگتری هم پوشانی دارد؛ دنیایی که سیاست یا حتی جهان های پادآرمان‌شهری در آن حکومت می کنند. ما به صورت همزمان در دنیاهای کوچک و بزرگ زندگی می کنیم و هیچ کدامشان را هم نمی توانیم فراموش کنیم.


این صحبت ایشی گورو درباره ی دنیاهای مختلف، به شکل زیبایی با آثار این نویسنده در هارمونی است. موضوع اصلی اغلب رمان های ایشی گورو، چگونگی کارکد ذهن راوی های این آثار است؛ بدین شکل که خاطرات، ضمیر و نحوه‌ی جهان بینی این شخصیت ها در مرکز توجه داستان قرار دارد. این شخصیت ها از طریق ذهن مخاطب جان می گیرند، بنابراین جهان های ارائه شده توسط رمان بر جهان های ذهنی مخاطبین از جهات گوناگونی تأثیرگذار است. در ادامه ی این مطلب، قصد داریم به «نیروی عاطفی» اشاره شده توسط آکادمی نوبل در آثار ایشی گورو و چگونگی تعامل ذهن مخاطب با زبان به کار رفته در آثار این نویسنده را مورد بحث قرار دهیم.


اولین خصوصیتی که در آثار ایشی گورو جلب توجه می کند، سبک مینیمالیستی نثر این نویسنده بود؛ شیوه ای که رولان بارتآن را «درجه ی صفر نوشتار» می نامد. این نوع کمینه گرایی در شیوه ی روایی، اغلب در اسارت ها و محدویت های ذهنی و محیطی کاراکترها ی داستان انعکاس دارد. او، نقش نویسنده، و به طور کلی هنرمند، را در جامعه بسیار مهم و حیاتی می داند. ایشی گورو اعتقاد دارد که سؤال اصلی «انجام دادن یا ندادن» کاری نیست بلکه «تا چه میزان انجام دادن آن» است. او در این باره می گوید: 

چه چیزی در وضعیت ها و شرایط مختلف، مناسب در نظر گرفته می شود؟ به نظرم جواب این سؤال بسته به زمان، کشوری که در آن زندگی می کنید و یا جایگاه شما در جامعه تغییر می کند. این سؤالی است که همه ی هنرمندان و نویسندگان، هر روز باید از خودشان بپرسند. نقطه ی قوت رمان این است که در سطوح عمیق تری خوانده می شود و نسل های زیاد و متفاوتی با آن ارتباط برقرار می کنند. این ویژگی رمان، آن را برای پرداخت به مسائل پیرامون به گونه ای بنیادی تر، عمیق تر و جهان شمول تر بسیار مناسب ساخته است.

ساختن دنیاها 
بیایید با یکی از برترین آثار ایشی گورو آغاز کنیم. اغلب مخاطبین، با شخصیت‌های سرکوب شده و معذب رمان «بازمانده ی روز» همزادپنداری می کنند. استیونز، راوی داستان «بازمانده ی روز»، اطلاعات خیلی کمی درباره ی افکار و عواطف خود به مخاطب می دهد و فقط اعمال و گفتار سایر شخصیت ها را روایت می کند. از طرف دیگر، این رمان، مخاطب خود را با دادن اطلاعات ضمنی و غیرمستقیم درباره ی احساسات و عقاید کاراکترها، وادار به پر کردن جاهای خالی می کند که همین موضوع، باعث مشارکت عاطفی عمیق مخاطب با کتاب می شود. 

 

رمان دیگری که  در همین مضوع می شود به آن پرداخت، «هرگز ترکم مکن» است. اشارات زبانی به کار رفته در این رمان، باعث می شود که مخاطب با شخصیت اصلی داستان، کتی، همزادپنداری کند اما همزمان، فاصله اش با این کاراکتر را حفظ کند که این موضوع، می تواند احساسات متناقضی را در مخاطب برانگیزد. برای مثال، اغلب مخاطبین تمایل دارند که شخصیت های «هرگز ترکم مکن»، جبر حاکم بر زندگی شان را شکسته و سرنوشت خود را به دست بگیرند، اما از طرف دیگر، مفهوم اسارت در ذهن این کاراکتر ها آن قدر نهادینه شده که عملا درکی از چنین آزادی ای نمی توانند داشته باشند. همین موضوع، باعث ایجاد فاصله ای میان مخاطب و کاراکترها در عین همزادپنداری می شود. 

حقه های ذهنی
وقت آن رسیده است که به تأثیرات نامعمولِ عجیب و غریب ترین رمان ایشی گورو، «تسلی ناپذیر» بپردازیم. بسیاری از مخاطبین در انجمن های گفت و گوی سراسر دنیا اذعان داشته اند که هنگام خواند این رمان، احساسات عجیب و منحصر به فردی را تجربه کرده اند و دنیاهای بدون منطق و غیرعادی آن تا مدت ها بعد از پایان کتاب در ذهن شان باقی مانده است. دنیاهای رمان «تسلی ناپذیر» به شکل عمیقی با استانداردهای رفتاری و ذهنی انسان ها متفاوت است و با تعامل با ذهن مخاطبین، تنش و تعلیق منحصربه فردی هنگام خواندن کتاب در آن ها ایجاد می کند.تمامی مطالب ذکر شده نشان می دهد که «نیروی عاطفی» موجود در رمان های ایشی گورو، در خلق هنرمندانه ی دنیاهایی نهفته است که باعث برقرای ارتباط ذهنی با مخاطب خود می شود. 

ایشی گورو پس از بردن جایزه ی نوبل، کنفراسی مطبوعاتی برگزار کرد و توضیحات کوتاهی درباره ی حس و حالش بعد از بردن این جایزه ی ارزشمند ارائه داد. او که نویسنده ای تمام‌وقت است، همیشه در زمان میان بین دو پروژه، دنبال سوژه ای برای نوشتن می گردد:

من همیشه در حال کار بر روی یک رمان هستم، اما امیدوارم در زمینه ی کتاب های مصور نیز فعالیت داشته باشم، اما نه کتاب های ابرقهرمانی. در حال حاضر در حال صحبت برای کار بر روی یک رمان مصور هستم که به خاطر جدید بودن و پیوند زدن دوباره ی من با دوران کودکی، بسیار برایم هیجان انگیز است.

گفتنی است که جدای 8 کتاب شناخته شده، ایشی گورو بر روی ترانه ها، نمایش نامه ها و متون مختلف دیگری نیز کار کرده است که نشان از احتمال ورود این نویسنده به سایر قالب های ادبی در آینده ای نزدیک دارد.

ایشی گورو برای بردن جایزه ی نوبل، مبلغ 1 میلیون دلار را در ماه دسامبر سال 2017 از پادشاه سوئد دریافت می کند. مقدار مبلغ داده شده به برنده ی جایزه ی نوبل متغیر است. برای مثال، در سال 2009 مبلغ 1.4 میلیون دلار به برنده اعطا شد و در سال 2016، این مبلغ 923هزار دلار بود. البته گفتنی است که مدال های طلای داده شده نیز تا به حال در مناقصه های مختلف، دارای ارزشی بین 700هزار تا 4.7 میلیون دلار بوده اند. پول اهدا شده به برنده ی جایزه ی نوبل، از طریق سرمایه گذاری های آلفرد نوبل در سال 1895 به دست می آید و به همین دلیل مقدار ثابتی ندارد. 

بسیاری از نویسندگان احساس می کنند که اگر جایزه ای به آن ها تعلق نگیرد، حقشان خورده شده است؛ اما کازوئو ایشی گورو به احتمال قوی اولین نویسنده ای است که هنگام شنیدن خبر برنده شدن در نوبل ادبیات، به شک افتاد که این خبر می تواند یک جور شوخی و حقه باشد. تمامی اطرافیان ایشی گورو اذعان دارند که او، چه به عنوان نویسنده ای بین المللی و چه به عنوان یک انسان، رفتار بسیار متواضع و فروتنانه ای دارد و همین ویژگی، در محبوبیت بالای او بسیار تأثیرگذار بوده است. 

ایشی گورو را از لحاظ تسلط بر زبان می توان با جوزف کنراد و یا ولادیمیر ناباکوف مقایسه کرد. او همانند این دو نویسنده ی بزرگ، جوری رفتار نمی کند که انگار زبان در تصاحب اوست. او به گونه ای فاصله اش با زبان را حفظ کرده و مثل آرایشگری بامهارت، دستی به سر و روی آن می کشد. به علاوه، دقتی موشکافانه و بسیار ریزبینانه در انتخاب کلمات در آثاری چون «وقتی یتیم بودیم» دیده می شود و صرف نظر از داستانی که در حال روایت است، همیشه ظرافتی شاعرانه در نثرش وجود دارد. ایشی گورو درباره ی استفاده از زبان در آثارش می گوید:

زبانِ خود-فریبی، زبانی است که به وسیله ی شخصیت های اصلی و روایت کننده ی داستان گسترش می یابد. این زبان به طور خاص، حول محور مصون نبودن حافظه ی آدم از خطا و اشتباه می چرخد. ممکن است شخصیت ها بنا بر منافع خود، چیزهایی را به یاد بیاورند و فراموش کنند یا این که خاطرات را در شرایطی دور از واقعیت و یا ادغام شده با خاطره ای دیگر به یاد بیاورند.

داستان نویسنده شدن ایشی گورو بدون شک به زمان تحصیل او در دانشگاه ایست آنگلیا و دوره ی کارشناسی ارشد نویسندگی خلاق بازمی گردد. پایان نامه ی او تبدیل به اولین رمان این نویسنده، «منظره ی پریده رنگ تپه ها» شد. او حتی مدت ها قبل از انتشار رمان «هنرمندی از جهان شناور» که برنده ی جایزه ی ویتبرد شد، در انجمن بهترین رمان نویسان جوان بریتانیا جایگاه بالایی برای خود کسب کرده بود. در «منظره ی پریده رنگ تپه ها» و «هنرمندی از جهان شناور» عناصر ژاپنی مهم و زیادی به چشم می خورند. در رمان اول، زنی ژاپنی که انگلیس مهاجرت کرده، تلاش می کند تا با خودکشی دخترش کنار بیاید. رمان دوم نیز در ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم می گذرد و به دنیای خیالی، خاطرات و تفکرات درون ذهن قهرمان/راوی داستان، اونو، می پردازد. 

ایشی گورو به خاطر ادای دِین به ساختارهای روایی کلاسیک و واقع گرایانه، از توصیفات پرجزئیات و مشکافانه ای در متنش استفاده می کند، اما همیشه نوعی ابهام یا تردید درباره ی میزان صحت داشتن این توصیفات وجود دارد که باعث ایجاد تعلیق شگفت انگیزی در این رمان ها می شود. در داستان های این نویسنده ی بااستعداد، هیچ چیز در نگاه اول، شکل واقعی خود را به مخاطب نشان نمی دهد و رویاها، توهمات و دروغ ها بر دنیا حکمرانی می کنند. 

استفاده ی مکرر ایشی گورو از راوی اول شخص، بیانگر این جهان بینی اوست که راوی «دانای کل» وجود ندارد. راوی های داستان های او نیز مانند سایر کاراکترها، دایره ی محدودی از عواطف و اطلاعات نسبت به موضوع قصه دارند. اگر بخواهیم اندکی پای فلسفه را نیز به میان بکشیم، می توان گفت که او با دیدی شک گرا به مسائل پیرامون نگاه می کند و قطعیت در مسائل را قبول ندارد. 

ایشی گورو در رمان «غول مدفون» که به سلطه ی شمشیر و جادو بر بریتانیای زمان آرتور می پردازد، برای اولین بار یک عنصر دانای کل سوم شخص را معرفی می کند؛ اما موضوع همیشه ثابت در داستان، حسی از عدم قطعیت است؛ در این مورد، یکی از شخصیت های کتاب «غول مدفون» می گوید:

گرد و غبار تمام خاطرات را می پوشاند، چه خوب ها و چه بد ها را.

ایشی گورو در مصاحبه ای درباره ی حافظه و خاطرات گفته است:

اتفاقی نیست که کاراکترها اغلب، نگران گذشته شان هستند. آن ها نگران هستند چون احساس می کنند که اشتباهات و نقص هایی در آن وجود دارد. و البته حافظه، بسیار خائنانه عمل می کند و همین تردید ها در گذشته، به فریبِ خود دامن می زند.

همیشه درباره ی ملیت و فرهنگ اصلی کازوئو ایشی گورو سؤال هایی در ذهن طرفداران این نویسنده ی درخشان مطرح بوده است. خود ایشی گورو در این مورد می گوید: 

من دقیقاً مثل انگلیسی ها نیستم چون که در خانواده ای ژاپنی با فرهنگی ژاپنی بزرگ شده ام. پدر و مادرم نمی دانستند که ما این قدر طولانی در این کشور خواهیم ماند و احساس مسئولیت می کردند که من را به فرهنگ و ارزش های ژاپنی نزدیک نگه دارند. من گذشته ی متفاوتی دارم. متفاوت فکر می کنم و جهان بینی ام اندکی متفاوت است. بنابراین نمی شود گفت چقدر انگلیسی و چقدر ژاپنی ام. خلق و خو، شخصیت و جهان بینی را نمی توان به این شکل تقسیم بندی کرد. آدم بعد از گذشت مدتی، به مخلوط یکدست بامزه ای تبدیل می شود و این چیزی است با گذشت زمان بیشتر و بیشتر در حال رایج شدن است؛ آدم هایی با پس زمینه های فرهنگی و نژادی ترکیبی. جهان دارد به این سمت می رود.