پدیده ای ادبی.
پرشور و بی واسطه همانند گفت و گوی دو عاشق در اواخر شب.
داستانی پر از احساس، فرهنگ و خردمندی.
بیش تر از هر چیزی توی دنیا دوستش داشتم، بیش تر از هر چیزی... نمی دانستم که می شود کسی را این قدر دوست داشت... حداقل در مورد خودم این طور فکر می کردم... فکر می کردم برای این جور دوست داشتن ساخته نشده ام.
این کفش ها او را خوشحال می کرد... دارم سعی می کنم اشتباهات قبلی ام را در مورد نسل جدید تکرار نکنم... حتی اگر سی سال پیش هم این جور جاها بود، امکان نداشت کریستین و آدرین را به چنین جاهایی بیاورم. هیچ وقت! و حالا از خودم می پرسیم چرا... چرا آن ها را از این نوع خوشی ها محروم می کردم؟ مگر در آخر چقدر برایم خرج داشت؟ چه می شد اگر پانزده دقیقه به من بد می گذشت؟ این یک ربع در مقابل صورت خندان بچه ها چه ارزشی دارد؟
باید یک بار به خاطر همه چیز گریه کرد. آن قدر که اشک ها خشک شوند، باید این تن اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی را ورق زد. به چیز دیگری فکر کرد. باید پاها را حرکت داد و همه چیز را از نو شروع کرد.
ماجرای یه زنی به نام «کلوئه» که شوهرش اون و دوتا بچههاشونو رها کرده. یه شب همراه پدر شوهرش میره خونه قدیمیشون و پدرشوهر از گذشته خودش چیزهایی روایت میکنه. کلوئه و پییر (پدر شوهرش) هر دو نمادی از یک سمت و یه طرز فکر هستند و در نهایت خود خواننده تصمیم میگیره که چطور برداشت و قضاوت کنه و نویسنده جهتگیری نکرده. ماجراش طی یک گفت و گو از تقریباً سر شب تا صبح رخ میده. به اندازهای که تصور میکردم که خوب نبود.
اصلا جالب نبود پدر شوهره خیانتهای خودش و برای عروسش تعریف میکنه عروسی که خودش زخم خورده هست !
داستان خانمی جوان که همسرش او و فرزندانش را ترک کرده و اون خانم مدام درگیریِ ذهنی داره. سلیقهی من نبود، ولی با توجه به حجم کمی که داره، برای یک بار خوندن شاید بد نباشه
چه ربطی به حجم داره؟
بد بودن خیانت در کتاب، غیر قابل بحث و دردناک بودن آن مدام تکرار میشه. گاوالدا جوری با احساس زیاد مینویسه که راحت میتونه این احساس رو به خواننده منتقل کنه و میشه گفت در این عمل خیلی خیلی موفق بوده.
ترجمه نشر ماهی پیشنهاد میشود.
کتاب واقعا عالی بود
واقعااااا زیباست
کدوم مترجم؟