کتاب کافه مستشار

cafe mostashar
کد کتاب : 101520
شابک : ‏‫‭978-6229438626‬‬
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 241
سال انتشار شمسی : 1402
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب کافه مستشار اثر تقی قیصری

آیا می‌توان از روزگار رفته حکایت نکرد؟ آیا می‌توان به مهر رفتگان و با یادداری یادهای کهنه و ازنفس افتاده، روز و شب را گذر کرد و بی تصویر و صدا و بو و کلمه، از رویای آن‌ها، آن دیگری‌های رفته و زنده در ما، بیرون ماند؟ قصه‌ها از دل ناممکنی همین‌ها شکل گرفته و اجبار ناخواسته‌ی زیستن زندگی؛ زندگی‌های ما و دیگران ما. قصه‌های کتاب «کافه مستشار» راوی یادداری بازماندگانی‌ست که همگی، امروزشان پا در گذشته‌ای دارد که خواسته و ناخواسته به آن‌ها تحمیل شده است. روایت عاشقیتی از روزهای التهاب و استیصال که از میان «کاغذها»ی عشاقی به امروز رسیده و نافرجامی عشقی را بازگو می‌کند که در آتش مشروطه، جان گرفته و سوخته، هرچند دستنوشته‌ها هیچ‌گاه نمی‌سوزند و راوی راویان رفته از یادند. کاغذها اولین داستان این کتاب تلخ و خرم است و قصه‌ها یکی‌یکی از تبریز تا سیدنی، از سهند تا کافه مستشار، با ما و خودشان در گفت‌وگویند؛ یاد استاد خوشنویس مشروطه‌چی و شاگرد عاشق‌پیشه‌ی زیبای مغمومش، یاد رفیق مرده‌ی محوشده لابه‌لای درختان باغ گلستان، یاد رفقای مانده و درمانده، اسماعیل‌ها، ابراهیم‌ها و آرازها، یاد همه‌‎ی آن‌ها که در کاغذهایی لای سیم‌های پیانویی ساخت 1860 پنهان بودند، یاد دربندشده‌هایی که در جست‌وجوی آزادی روح و تنشان رفت و هیچ‌کس به یادشان نبود، یاد صنوبری که میان نغمه‌ها، رنگ‌ها و بوهای کافه مستشار تکثیر شده، یاد آن‌ها که در کمرکش کوه‌ها، غریب انجمادی سهمگین، اندوه رفتنشان بر جان‌ها مانده است؛ جان‌هایی که زنده‌اند تا روایت کنند.

کتاب کافه مستشار

تقی قیصری
تقی قیصری، متولد 1340، نویسنده، مترجم، ویراستار، مدرس، مدیر و مشاور حوزه‌های مختلف آموزشی و صنعتی‌ست.قیصری کارشناس ارشد مهندسی مکانیک است و در سوابق او، تدریس دوره‌های آموزشی IT بیزینس در مؤسسه‌ی NCC انگلستان،‌ سازمان مدیریت صنعتی، و مؤسسه‌ی آموزش‌های بازرگانی، مشاوره‌ی برون‌سپاری دارایی‌های فیزیکی (شرکت گاز و شرکت‌های تابعه‌ی وزارت نیرو)، مشاوره برنامه‌ریزی استراتژیک برای تشکل‌ها و شرکت‌های خصوصی، مشاور توسعه‌ی خ...
قسمت هایی از کتاب کافه مستشار (لذت متن)
فاجعه در حال شکل گرفتن است. شیخ محمد هنوز مقاومت می کند. تجدد دیگر منتشر نمی شود. قتل های پراکنده در شهر خبر از بلایی می دهد که قرار نیست از آسمان نازل شود. حادثه در راهی از تهران روانه است. متشخصین نهضت یا در حال کوچ اند یا از تب وتاب افتاده اند. مخبرالسلطنه آماده ی هجوم به تبریز است. اما عشق و حادثه هم پای هم بر در می کوبند و دور و نزدیک می شوند. شعری از بودلر و پایینه ی نامه به فرانسه است. افکتوزه مان...»

تصدقتان شوم دیروز خواتین آمده بودند برای مجلس دورهء خانم جان. باز هم نقل میرزاتقی بود که میخواهد انجمن نسوان راه بیندازد. از این خواتین مهدیه سادات عمقزی میرزاتقی است و خبرها را او میدهد. هفته قبل هم که آقاجان در بیرونی مهمانی شام داشت گویا میرزاتقی هم دعوت بود. اوصافی که از میرزاتقی نقل میکنند کانه اوصاف شماست لیکن شما کجا و دیگران کجا. میگویند مهدیه سادات نشان کرده میرزاتقی است یک جناب میرزاتقی میگوید و صدتا از دهانش میریزد. اواسط مجلس اکرم الحاجیه زوجه محمدعلیخان رئیس مالیه تکلیف کرد که قطعه ای موزیک بزنم. خدا میداند چقدر تشویش داشتم آخر هفته هاست که دیگر نمیتوانم با آن حرارت پیشین مشق کنم. در زیر نگاه ملامتبار خانم جان «سنات ماه» را که آخرین مشقم بود زدم. چند بار در زدن آکوردها خطا کردم اما یقین دارم احد از خواتین ملتفت نشدند. احسنت بسیار گفتند و اکرم الحاجیه پیشانیم را بوسید. گاه بمطایبه به من میگوید آداش. دستم دیگر به مشق نمیرود. منبعد به مجلس نسوان نخواهم رفت.