خواننده در پی یافتن موقعیت خویش است. او در پی آگاهی از موقعیت خویش پی فهم عبارتی می گردد که چه تکه پاره باشد یا نباشد (هر دو فرضیات به یک اندازه محتمل است.) می تواند به راستی او مخاطبش باشد. چراکه خواننده وقتی آشفته و بلاتکلیف چشم باز می کند متوجه می شود که شاید خود این شبه جمله را خطاب به خویشتن گفته باشد. به هر حال «این» (شبه جمله) او را مورد خطاب قرار می دهد، از طرفی به محض اینکه می خواند یا می شنود و تا آنجا که می خواند و می شنود مخاطب آن است. او نمی تواند امکان این را حذف کند که شاید این شبه جمله، شبح عبارت «ببخش ناخواستن گفتن...» که او تکرار می کند و می تواند زین پس تا ابد آن را نقل کند طرحی است داستانی، حتی ادبیات. ظاهرا این عبارت ارجاع می دهد. ارجاع دادن است. مخاطبی فرانسوی زبان می تواند واژگان و نظم نحوی آن را بفهمد. حرکت ارجاع در آن انکارناپذیر یا تقلیل ناپذیر است ولی اجازه نداریم که با قطعیت خاستگاه و پایان این نیایش را مشخص کنیم. به ما چیزی در رابطه با هویت امضاکننده اش، مخاطب یا مورد ارجاع گفته نشده است. در نبود بافتی تماما مشخص این عبارت مستعد سرّی بودن می شود و همزمان و پیوسته و پیرو عطفی که رخ می دهد و ما را در اینجا به آن مربوط می کند، ادبی شده اش می کند. هر متنی که به فضای عمومی برده شده و نسبتا خوانا یا قابل فهم است ولی محتوا، فحوا، مورد ارجاع، امضاکننده و خطاب کننده اش واقعیت هایی کاملا مشخص نیستند واقعیت هایی که توأمان ناداستانی یا که مصون از هر نوع داستانی بوده، واقعیت هایی که بتوان به واقعی بودنشان شهودی رأی داد می تواند یک ابژهٔ ادبی شود.
مطالعه ی فلسفه به منظور درک چگونگی تکامل ذهن و اندیشه ی بشر در طول زمان، اهمیت بسیاری دارد