کتاب دو تا خفن تابستان خود را چگونه گذراندند

The Terrible Two Go Wild
کد کتاب : 1084
مترجم :
شابک : 978-600-4622-26-4
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 226
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2015
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 23
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

دو تا قزمیت 3
The Terrible Two Go Wild
(می زنند به سیم آخر)
کد کتاب : 57710
مترجم :
شابک : 978-6001943935
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 216
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2015
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 5
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

معرفی کتاب دو تا خفن تابستان خود را چگونه گذراندند اثر جوری جان

کتاب دو تا خفن تابستان خود را چگونه گذراندند، اثری نوشته ی مک بارنت و جوری جان است که اولین بار در سال 2015 به انتشار رسید. دوباره مایلز و نایلز، پسرهای خفنِ موردعلاقه ی همه، از راه رسیده اند! مدرسه تعطیل است و این دو پسر در جنگل های بیرون شهر مشغول خوشگذرانی هستند: بالا رفتن از درخت ها، منفجر کردن غارها و البته انجام شوخی های عجیب و غریب. اما زمانی که قلدری به نام جاش بارکین و دار و دسته اش، مایلز و نایلز را پیدا می کنند و قول می دهند که نابودشان کنند، این روزهای خوش تابستانی، تیره و تار می شوند. آیا هوش بالای قهرمانان ما می تواند با مشت های سفت و سنگین چنین قلدرهایی رقابت کند؟ کتاب دو تا خفن تابستان خود را چگونه گذراندند، با داستان پرهیجان و بسیار خنده دار خود نشان می دهد که شوخی و حقه می تواند ابزاری برای اجرای عدالت باشد!

کتاب دو تا خفن تابستان خود را چگونه گذراندند


ویژگی های کتاب دو تا خفن تابستان خود را چگونه گذراندند

جزو لیست پرفروش ترین های نیویورک تایمز

نکوداشت های کتاب دو تا خفن تابستان خود را چگونه گذراندند
A fast paced, laugh-out-loud novel.
رمانی سریع و بسیار خنده دار.
School Library Journal School Library Journal

Smart and funny.
هوشمندانه و بامزه.
Fantastic Fiction

It appeals to a wide range of kids.
این اثر، به دل طیف گسترده ای از کودکان خواهد نشست.
Adlibris

قسمت هایی از کتاب دو تا خفن تابستان خود را چگونه گذراندند (لذت متن)
آه، تابستون های یاونی ولی! خوش اومدین، خوش اومدین. گل های خودرویی رو که تو جنگل شکوفه داده ن، بو کنین! گاوها رو بو کنین؛ با لب های گرسنه شون دولا شده ن تا اون گل های خودرو رو از ساقه بکنن؛ بجون، قورت بدن و قی کنن؛ بالا و پایین، عقب و جلو، از دهن به شکم و دوباره به دهن، همینجوری چندین و چند ساعت؛ تا اینکه گلبرگ ها و مادگی ها و پرچم هاشون تجزیه بشن و نشخوار بشن و گاوها بالاخره هضمش می کنن. شرمنده! چندش آور بود.

ولی صبح زود همون روز، وقتی وسط جنگل داشتن در به در دنبال چندتا گل می گشتن که خودشون رو باهاشون استتار کنن، مایلز فکر کرده بود اگه یه تنوعی بده، باحال می شه. یه کم سفید. چند جور بنفش. واسه همین هم چندتا مریم گلی و تره ی کوهی و حتی چندتا والک چید. حالا که دمر خوابیده بود رو یه سطح بنفش و به سختی نفس می کشید و زیر آفتاب نیمروزی می پخت، داشت از کارش پشیمون می شد.

یه چیز تیره اون تو جا به جا شد و محکم خورد به فلز. اعضای گروهان پاپا دورش جمع شدن و خندیدن. یکیشون با یه چوب از لای میله ها بهش سیخونک زد. باز صدای جیغ اومد، یه کم هم پچ پچ و چندتا هم تق و توق ناشی از ترس. نایلز دستش رو گذاشت رو شونه ی دوستش. «چیه؟» «فکر کنم...» مایلز آروم گفت: «...فکر کنم سنجابه.»