او همچنان که از پله ها بالا می رفت، با خود نجوا می کرد، یک ویروس، یک ویروس. به واقع، او باید توضیحی علمی می یافت. خب، فرض می کنیم که ویروسی موجب حمله قلبی شد. دست کم این کمی واقعی تر از آن است که فکر کنیم چیزی فراطبیعی پشت مرگ آن هاست؛ دست کم موجب خنده به ریش او نمی شد. حتی اگر چنان ویروسی هنوز روی زمین کشف نشده بود؛ و شاید به تازگی توسط شهاب سنگی روی زمین سقوط کرده بود. یا شاید به عنوان سلاحی زیستی ساخته و به نحوی از آزمایشگاه خارج شده بود. نمی شد احتمال آن را منتفی دانست. به طور قطع، مدتی کوشید آن را ویروس در نظر بگیرد. نه اینکه همه شک هایش را برطرف می ساخت. چرا هر چهار نفر با حالت حیرت در چهره هایشان مرده بودند؟ چرا تسوجی و نومی در دو سمت مخالف آن خودروی کوچک مردند، طوری که انگار می خواستند از هم فرار کنند؟ چرا کالبد شکافی چیزی را آشکار نساخته بود؟ امکان خروج یک سلاح میکروبی از آزمایشگاه، دست کم پاسخی به پرسش سوم می داد. شاید دستور حفظ راز صادر شده بود.
حالا چرا شمار صفحاتش از کتاب ساداکو نشر کولهپشتی کمتره؟ 😳😤
کتاب ساداکو، طرح جلد خیلی بهتری داره. اما انگار این ترجمه، بهتره. 👽✌🏻 چون یه آقا ترجمه کرده. 😏
کتاب ساداکو هم همین هست لطفا اینجا اضافه بشه که کسی اشتباه هردو رو نخره.
فیلم سینمایی حلقه از این کتاب اقتباس شده