در آستانه پیش از هفتاد و دو سالگی، ریمون آرون، استاد کلژ دو فرانس و مفسّر سیاسی که تجربیات در رسانههایی چون فیگارو، اکسپرس و کمانتر داشت، تصمیم به نگارش دو جلد کتاب درباره مارکسیسم مارکس گرفت. این کتابها قرار بود حلقهٔ کاملی از آثارش را که از سال 1935 با نگارش درآمدی دربارهٔ فلسفهٔ تاریخ آغاز شده بود، بپیچاند. اما پیشناگهانی سکته در ماه آوریل سال 1977 او را از تحقق این هدف منع میکند.
بهبودی تقریبی، در اوایل سال تدریس بعدی، در تابستان 1979، زمانی که او نهایتا از وظایف تدریس خود فراغت یافت، به نگارش سه فصل از کتابهایش که در برنامهٔ کاری اش وجود داشت، میپردازد. او در این باره میگوید: «درک کردم که اگر نخواهم خودم را از پا بیندازم، در زمان محدودی که باقی مانده، تنها میتوانم "خاطرات" را که به تلاش کمتری نیاز دارد، بنویسم.»
از منظر آرون، "خاطرات ریمون آرون" تنها یک زندگینامه خودنویس به معنای متداول کلمه نیست، بلکه به عنوان خلاصهای از یک زندگی پرفراز و نشیب علمی یک فیلسوف و جامعهشناس، در طول نیم قرنی از حضور فعال در صحنهی بینالمللی در دوران پر از ایدئولوژیها، میتواند در نظر گرفته شود. بیشتر انتقادهایی که در طول چهل سال اخیر به نسبت خاطرات ریمون آرون ارائه شدهاند، میتوانند در یک جمله خلاصه شوند: آنچه که دیگران مانند سارتر و سایر اندیشمندان نسبت به آن ناظر بودند و نمیدیدند یا میدیدند و ساکت میماندند، آرون میدید و با صدای بلند و با کلامی رسا آن را افشا میکرد.
کتاب خاطرات ریمون آرون (2جلدی)