در چند دهه اخیر، به دلیل اتفاقات و تغییرات تاریخی مختلف، شاهد ظهور نسلهای جدیدی هستیم که با نسلهای گذشته تفاوتهای چشمگیری دارند. این تفاوتها عبارتند از گسست و شکافی بزرگ با سنن دینی، ارزشهای معنوی، و میراثهای فرهنگی و تاریخی. این شکاف نه تنها درک ما از میراثهای گذشته را تحتتأثیر قرار داده است بلکه نیز به ما احساسی از بیآینده بودن و عدم اتوپیایی برای آینده را القا کرده است. به عبارت دیگر، نسلهای جدید به علت این تفاوتها با گذشته و آینده به شکل معناداری متصل نیستند. به این علت نویسنده آنها را "نسلهای بیتاریخ" معرفی میکند؛ یعنی نسلی که تنها در "حال زندگی" و در "زمان حال" قرار دارند.
این ظهور نسلهای جدید در ایران نشانگر تولد یک جامعه و ایران نسبتا جدید است. این تغییرات باعث میشود که ما با مسائل اجتماعی، فرهنگی و تاریخی ناشناختهای روبهرو شویم که نه نهادهای سنتی و مذهبی ما و نه دانشگاهها و روشنفکران ما آمادگی لازم برای مواجهه با آنها را دارند.
نسلهای جدید با نسلهای گذشته و تغییراتی که در جامعه و جهان ایرانی رخ میدهد، در معنایی بیشتر به غروب زیست جهان ایرانی شاهد خواهند بود. اما سوال اینجاست که آیا در پشت این غروب و نقشه برداری نسلهای جدید، امید به یافتن یک آینده تازه و واقعی وجود دارد؟ آیا مانند برخی از شاعران و مفکران میتوان در تاریکی توازنی را احساس کرد؟ آیا در این دوران بینشانه و در عصر سرگردانی ما همچنان میتوانیم نشانهها را جست و جو کرده و از آنها سخن گفت؟
کتاب غروب زیست جهان ایرانی