راحیل، که جد و پدربزرگ و پدر و مادرش را از دست داده و حتی نشانی قبرشان را هم نمیداند، حالا چشم به راه عموست. عمو رفته به سفری مخفی تا خبری بزرگ با خود بیاورد، و او را در این خانه بزرگ تنها گذاشته. حالا او مردد است که همچنان منتظر بماند، یا به داوود اعتماد کند برای آغاز سفری دیگر؛ اینبار به دنبال عمو. نکند اتفاقی برای عمو افتاده باشد؟ آن وقت دیگر در این کره خاکی، هیچ کسی را نخواهد داشت.
کتاب صور سکوت