این کتاب، روایتی همهجانبه دربارۀ دوستی و جدال بین آلبر کامو و ژان پل سارتر است. سارتر و کامو خاستگاهی متفاوت داشتند، سارتر بورژوا بود (اگرچه خودش از این لقب متنفر بود) اما کامو در الجزایر و با مادری بیسواد بزرگ شد. فعالیت سیاسی کامو ناشی از نگرانی او برای زندگی فقرای الجزایری بود اما سارتر تنها بعد از گذراندن مدتی در اردوگاه زندانیان جنگ جهانی دوم و سالها پس از آنکه در جایگاه فیلسوف و نویسنده مورد تحسین بود، به سمت سیاست کشیده شد. پس از آزادی فرانسه این دو مرد به روشنفکران و منادیان اگزیستانسالیسم تبدیل شدند (برچسبی که کامو هرگز آن را نپذیرفت) و در 15 سال پس از آشناییاولیه و تا زمان مرگ کامو، آنها در یک سناریوی سیاسی-روشنفکری و در سه پرده نقش خود را در جهان فلسفه، سیاست و ادبیات ایفا کردند که رونالد آرونسون با ظرافت، همدلی و دقت آن را بررسی و روایت میکند. در اولین ملاقات آنها در کافه دو فلور که سارتر و بووار در آنجا وقت میگذراندند، غذا میخوردند و معاشرت داشتند، هر سه بهطور عجیبی با هم گرم گرفتند. به گفتۀ بووار، اشتیاق کامو به تئاتر چیزی بود که یخهای بینشان را شکست. در ابتدا سارتر و کامو دوستان نزدیکی با تجربۀ مشترک در جبهۀ مقاومت فرانسه بودند اما درعینحال عزم آشکاری برای رویارویی با معضلات اخلاقی و سیاسی جهان داشتند.
باورهای بد (باورهایی که با شواهد در دسترس آشکارا ناسازگاری دارند) رایج هستند. بسیاری از گروههای اقلیتی مثلا باور دارند که واکسنها خطرناک هستند و تئوریهای توطئۀ عجیب و غریب را میپذیرند. فراگیر شدن باورهای بد شاید از نگاه سیاسی و اجتماعی مهم باشد و مثلا راه کنشگری کارآمد برای بحران تغییر اقلیم را سد کند. ازاینرو، توضیح اینکه چرا افراد باورهای بد را میپذیرند و اینکه برای وا داشتن آنها به بیشتر پاسخگو شدن به شواهد باید چهکار کرد، رسالتی پراهمیت است.
کتاب کامو و سارتر