هیچ خرگوشی به بدی خرگوشی بد گنده نبود. شما هم، اگر نامه ی او را ببینید همین حرف را می زنید. او یک روز بعد از این که از مدرسه برگشت، نامه ای روی تختش گذاشت و رفت. پدر و مادر عزیزم، ببخشید، من مجبورم خانه را ترک کنم. من تصمیم گرفتم با دوستان خوب و تازه ام در خرابه ی دامپ در دایک اویل زندگی کنم. آنها به خودشان می گویند خرگوش های جهنمی. اما مرا اینجوری صدا نمی کنند. آن ها به من می گویند: خرگوش بد گنده اولش من نمی خواستم وارد دارودسته شان بشوم، آن ها به من گفتند اگر نیای تو دسته ی ما یک بچه ننه ننر هستی برای همین من قاطی آن ها شدم و حالا هم از ته دل خوش حالم...
زمانی در تاریخ بشر، تمامی آثار ادبی به نوعی فانتزی به حساب می آمدند. اما چه زمانی روایت داستان های فانتزی از ترس از ناشناخته ها فاصله گرفت و به عاملی تأثیرگذار برای بهبود زندگی انسان تبدیل شد؟