کتاب اگر از نو شروع کنیم

Si on reconmmenncait
کد کتاب : 12129
مترجم :
شابک : 9786001199691
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 92
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2014
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 10
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

اگر دوباره شروع می کردیم
if we start again
کد کتاب : 6056
مترجم : رویا لهراسبی
شابک : 9786003263154
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 94
سال انتشار شمسی : 1397
سال انتشار میلادی : 2015
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

معرفی کتاب اگر از نو شروع کنیم اثر اریک امانوئل اشمیت

الکساندرر پیرمرد 65 ساله ای است که به خانه ی دوران جوانی خود باز می گردد. او طی یک پدیده عجیب ، خود را در مواجهه با گذشته ی خود ، در روزی مهم می بیند. او چهل سال به عقب برمیگردد. الکساندر دوباره مادربزرگ محبوب خود را می بیند ، زنهای جوانی که او آنها را می خواست و... آیا او اکنون همان تصمیماتی را می گیرد که در گذشته گرفته با وجود آنکه حالا عواقب آنها را می داند؟ در زندگی ، آیا ما آنچه را که می خواهیم انجام دهیم یا آنچه را که می توانیم انجام دهیم؟ آیا ما انتخاب می کنیم؟ آیا ما آزادیم؟ اگر دوباره شروع کنیم ...
در نمایشنامه اگر از نو شروع کنیم اشمیت کاری را می کند که همیشه می کند. او یک موقعیت ساده ی زندگی را انتخاب می کند و آن را به درسی برای زندگی تبدیل می کند. اشمیت با بکار بردن طنز مخصوص خود ما را بار دیگر وامیدارد تا درباره ی مسائل زندگی فکر کنیم.
اریک امانوئل اشمیت نویسنده ی نمایشنامه ، داستان کوتاه و رمان است و همچنین کارگردان سینماست. نمایشنامه های او در بیش از پنجاه کشور جهان به روی صحنه رفته است.

کتاب اگر از نو شروع کنیم

اریک امانوئل اشمیت
اریک امانوئل اشمیت، زاده ی 28 مارس 1960، نویسنده، نمایشنامه نویس و فیلسوف فرانسوی است. آثار اشمیت تا به حال به 43 زبان منتشر شده و نمایشنامه هایش نیز در بیش از 50 کشور روی صحنه رفته است. او مدرک دکتری خود در فلسفه را در سال 1987 از دانشگاه سوربون دریافت نمود. اشمیت از سال 2002 تاکنون در بروکسل زندگی می کند و در سال 2008، شهروند بلژیک شده است.
قسمت هایی از کتاب اگر از نو شروع کنیم (لذت متن)
سالن متروکی که دور تا دورش شیشه ای است. دو در ورودی، رو به پارک جنگلی انبوهی باز می شود که مدت هاست به امان خدا رها شده است. یکی از در ها در گلخانه است، دیگری که در راهروی بلندی قرار دارد جزء قسمت مسکونی است. در این سمت، پلکانی به اتاق های طبقه ی بالا و پلکان کوتاه تری به آشپزخانه و قسمت خدمه منتهی می شود. روی تمام اثاثیه ملافه کشیده شده و معلوم است کسی در این خانه زندگی نمی کند. فقط یک ساعت قدی قدیمی که از کفن جان به در برده، در گوشه ای شق و رق ایستاده است و جدی و با ابهت تیک تاک می کند. شخصی از سمت پارک نزدیک می شود. مردی با پالتوی تیره رنگ، کلید را در قفل می اندازد، به سختی می پیچاند، و در را هل می دهد. لولا های در به جیرجیر می افتد. الکساندر ، مرد خوش قیافه ی شصت ساله ای، با طمانینه و احترام وارد می شود.

ساشا : این یه تله ست! بتی: ببخشید؟ ساشا: وارد منطقه ی خطرناک شدی، اومدی تو کام گرگ. ( نزدیک زن می رود. ) وقتی پیش مادر بزرگم می مونم این جا می خوابم. بتی: عجب و اون گرگه تویی؟ ساشا: به شرطی که تو نقش گوسفند رو بازی کنی... بتی می خندد و شانه بالا می اندازد. بتی: می تونم نقش ماده گرگ رو هم بازی کنم... ساشا: دیگه بهتر... بتی: حواست باشه. تو عالم حیوانات این زنه که حکمرانی می کنه...

مامی لو:چرا داره کار می کنه! ( دست می زند. ) خیلی خوشحالم! این پیرزن قرن هاست که در خدمت این خانواده ست... فکرش رو بکنین اگه اسباب ها زبون داشتن چی می شد؟ بچه که بودم، انقدر مطمئن بودم اشیا ما رو می بینن که قبل از هر خرابکاری، اول روی آینه و ساعت یک پارچه مینداختم تا منو نبینن. ساشا: حالا چی؟ مامی لو:هنوزم ازشون حساب می برم ولی خودم دیگه خرابکاری نمی کنم. ساشا: مامی لو دیگه انقدرهام که می گی پیر نیستی. مامی لو:وا؟ یعنی فکر می کنی خودم رو به پیری می زنم؟