کتاب آوازهای غمگین اردوگاه

Reservation Blues
کد کتاب : 1240
مترجم :
شابک : 978-964-334-505-1
قطع : پالتویی
تعداد صفحه : 360
سال انتشار شمسی : 1394
سال انتشار میلادی : 1995
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 20 اردیبهشت

برنده ی جایزه ی کتاب آمریکا سال ۱۹۹۶

معرفی کتاب آوازهای غمگین اردوگاه اثر شرمن الکسی

کتاب آوازهای غمگین اردوگاه، رمانی نوشته ی شرمن الکسی است که نخستین بار در سال 1995 به انتشار رسید. زمانی که مرد افسانه ایِ ترانه های «بلوز»، رابرت جانسون، به شکلی معجزه آسا در مقابل سرخ پوستی از قبایل اسپوکن به نام توماس ظاهر می شود و گیتار سحرآمیزش را به او می دهد، زندگی توماس به شکلی برگشت ناپذیر تغییر می کند. توماس که دریافت این هدیه، الهام بخش او شده، کایوتی اسپرینگز، یک گروه موسیقی کاتولیک با اعضای سرخ پوست را تشکیل می دهد. داستان این رمان جذاب، اعضای گروه کایوتی اسپرینگز را به توری جادویی، از کافه های مختلف گرفته تا سیاتل، نیویورک و البته ژرفای روح خودشان می برد. ارواحی از گذشته به سراغ این نوازنده ها می آیند که هم جلوی کارشان را می گیرند و هم آن ها را به پیشروی تشویق می کنند.

کتاب آوازهای غمگین اردوگاه

شرمن الکسی
شرمن جوزف الکسی جونیور، زاده ی ۷ اکتبر ۱۹۶۶، نویسنده، شاعر، فیلم ساز و فیلم نامه نویس معاصر آمریکایی است. رمان های پرطرفدار او مانند خاطرات صد در صد واقعی یک سرخ پوست پاره وقت، از جمله درباره ی تجربه ی زندگی سرخ پوست های آمریکایی است. او خودش از سرخ پوست های اسپوکن آمریکاست.
نکوداشت های کتاب آوازهای غمگین اردوگاه
Hilarious but poignant, filled with enchantments.
بسیار خنده دار اما گزنده، آکنده از جادو.
Publishers Weekly Publishers Weekly

Powerful, brilliant, deeply moving.
قدرتمند، درخشان و عمیقا تکان دهنده.
New York Times Book Review New York Times Book Review

Mesmerizing.
مسحورکننده.
San Francisco Chronicle San Francisco Chronicle

قسمت هایی از کتاب آوازهای غمگین اردوگاه (لذت متن)
در یکصد و یازده سالی که از زمان خلقت اردوگاه سرخ پوستان اسپوکن در سال ۱۸۸۱ می گذره، حتی یک نفر، چه سرخ پوست چه غیر سرخ پوست، اتفاقی سروکله اش اینجا پیدا نشده و از اون جایی که روی اغلب نقشه ها هیچ اثری از ول پینیت، تنها شهر اردوگاه، نیست، این شد که وقتی غریبه ی سیاه پوست کت و شلوار به تن با یه گیتار روی دوشش سروکله ش پیدا شد، همه ی قبیله انگشت حیرت به دهن گرفتند.

می خواست راهی برای دوست داشتن آن ها در مرگ پیدا کند، چون دوست داشتن آن ها در زندگی را فراموش کرده بود.

پیرزن بومی، قاشق های چوبی را داخل خورشت ها می کرد و می چرخاند و می چرخاند. خورشت ها از سبزی های مختلف، آرزوهای شکست خورده و اشک های مورد انتظار درست می شدند.