1. خانه
  2. /
  3. کتاب داستان زندگی من

کتاب داستان زندگی من

نویسنده: هلن کلر
4 از 2 رأی

کتاب داستان زندگی من

The Story of My Life
انتشارات: علم
٪10
450000
405000
معرفی کتاب داستان زندگی من
کتاب "داستان زندگی من" ، اولین بار در سال 1903 منتشر شد .این کتاب ،زندگی نامه ی هلن کلر، است که جزئیات زندگی روز های اول زندگی او ، به ویژه تجربیاتش با "آن سالیوان" را شرح می دهد. این کتاب به مخترع الکساندر گراهام بل ،تقدیم شده است،"به الکساندر گراهام بل که به ناشنوایان سخن گفتن را آموخته است و گوش شنونده را قادر به شنیدن سخنرانی از اقیانوس اطلس تا کوه های راکی کرده است ، من کتاب "داستان زندگی من" را به وی اختصاص می دهم". هلن کلر (1880-1980) هنگامی که 19 ماهه بود ، دچار یک بیماری شدید شد که باعث نابینایی و ناشنوایی او شد. چندی نگذشت که او سخن نیز نگفت. تلاش سرسختانه او برای غلبه بر این معلولیت ها ، با کمک معلم روحیه بخش او ، "آن سالیوان"، یکی از داستان های عالی از شجاعت و فداکاری بشر است.
در این زندگی نامه ی کلاسیک ، که برای اولین بار در سال 1903 منتشر شد ، خانم کلر 22 سال اول زندگی خود را بازگو می کند. از جمله لحظه ای جادویی در کنار پمپ آب ، وقتی که آب را با تشخیص ارتباط بین کلمه "آب" و مایع سردی که بر روی دستش جاری شده است ، می شناسد و می فهمد که اشیاء دارای اسامی هستند. تجربیات بعدی او نیز به همان اندازه قابل توجه هستند؛ مانند لذتی که از یادگیری و در نهایت صحبت کردن می برد ، دوستی های او با الیور وندل هولمز ، ادوارد اورت هیل و چند نفر دیگر ، تحصیلات وی در رادکلیف (که از آن فارغ التحصیل شده بود) و رابطه ی نزدیک او با خانم سالیوان ، که نبوغ قابل توجهی را برای برقراری ارتباط با دانش آموز مشتاق و باهوش خود نشان داد. بخش هایی از این زندگی نامه توسط ویلیام گیبسون برای نمایشنامه ی 1959 در برادوی ، یک فیلم سینمایی هالیوود در سال 1962 و فیلم هندی "سیاه" به کارگردانی سانجای لیلا بهناسالی، اقتباس شده است.
درباره هلن کلر
درباره هلن کلر
هلن آدامز کِلِر (به انگلیسی: Helen Adams Keller) نویسنده نابینا و ناشنوا و فعال سوسیالیست آمریکایی بود.
ویژگی های کتاب داستان زندگی من
  • جزو فهرست خودزندگی نامه هایی که همه باید بخوانند
قسمت هایی از کتاب داستان زندگی من

کار من هرروز شوق انگیزتر و جالب تر می شود. هلن بچه بسیار خوبی است. میل او به خواندن به حد طبیعی نیرومند است. اکنون سیصد لغت و تعداد زیادی اصطلاح می داند، و هنوز بیش از سه ماه از تاریخی که اولین لغت را آموخت نمی گذرد. مشاهده تولد و رشد و اولین تقلای مغز موجود زنده، امتیاز نادری است که نصیب هرکس نمی شود، ولی نصییب من شده است، به اضافه این که به من این فرصت را بخشیده که بتوانم این هوش سرشار را برانگیزم و ارشاد کنم.

من در بیست و هفتم ژوئن سال ۱۸۸۰ در تاسکامبیا که شهر کوچکی در قسمت جنوبی آلاباماست متولد شدم. آغاز زندگی من هم مانند کودکان دیگر بود. من هم مثل بیشتر فرزندان اول، با به دنیا آمدنم توجه همه خانواده را به خود جلب کردم. موضوع نامگذاری من مساله بسیار مهمی در خانواده بود. پدرم مایل بود مرا « میلدرد » که نام مادربزرگش بود، بنامد، اما مادرم نام مادرش را که « هلن » بود ترجیح می داد. سرانجام، پدرم که در هیجان بردن من به کلیسا، نام مورد نظر مادرم را گم کرده بود، با دستپاچگی نامی را که مادربزرگم پس از ازدواج داشت به کشیش گفت و از قضا نام او هم « هلن آدامز » بود. به طوری که برایم تعریف کرده اند، از همان ماههای اول زندگی، نشانه های متعددی از شخصیت مشتاق و مصمم خود را نشان داده ام. اصرار می کرده ام هرچه را که دیگران انجام می دادند، انجام دهم. وقتی که شش ماهه بودم، می توانستم سلام کنم، حتی یک بار با به زبان آوردن کلمه « چای » و تکرار آن، اطرافیانم را شگفت زده کرده بودم. از این دوره، حتی بعدها که بینایی و شنوایی ام را بر اثر بیماری از دست دادم، کلمه « آب » را در خاطر داشتم و می کوشیدم آن را به نوعی بیان کنم. تا پیش از بیمار شدنم، در خانه کوچکی که مجاور خانه بزرگ والدین پدری ام بود، زندگی می کردم. دیوارهای خانه به طور کامل با شاخه های عشقه، گل سرخ و یاس رونده پوشیده شده بود و مامن زنبورهای عسل و مرغان مگس خوار بود. آن باغچه کوچک و قدیمی در نظر من کم از بهشت نبود. اما این کودک مشتاق و شاد تنها توانست از زیباییها و ثمرات یک بهار، یک تابستان و یک پاییز استفاده کند. آن گاه در یکی از روزهای سرد و گرفته ماه فوریه، تب شدیدی که به نابینایی و ناشنوایی ام منجر شد به سراغم آمد. دکتر تصور نمی کرد که زنده بمانم. اما یک روز صبح، تبم به همان سرعتی که آمده بود، پایان گرفت. معلوم است که خانواده ام چقدر خوشحال شدند. اما هیچ کس، حتی دکتر هم نمی دانست که دیگر برای همیشه توانایی دیدن و شنیدن را از دست داده ام.

مقالات مرتبط با کتاب داستان زندگی من
چرا باید زندگی‌نامه بخوانیم ؟
چرا باید زندگی‌نامه بخوانیم ؟
ادامه مقاله
نظر کاربران در مورد "کتاب داستان زندگی من"
10 نظر تا این لحظه ثبت شده است

یعنی بعد از 120 سال ترجمه شده؟

1403/09/14 | توسطآرمین سوری
0
|

در نوجوانی این کتاب روخوندم قسمتی از کتاب رو تصور می‌کردم هنوز عاشقشم .باید دوباره بخونمش بی نهایت زیبابود.

1403/09/03 | توسطماریا - کاربر سایت
0
|

عاشق این کتابم. ترجمه روان و خوبی داره. محتوای کتاب هم که بسیار الهام بخشه. ارزش مطالعه داره. امیدوارم لذت ببرید.

1403/06/26 | توسطا شریفات - کاربر سایت
1
|

این کتاب چع اثار‌های داره

1403/02/31 | توسطفاطی - کاربر سایت
0
|
پاسخ ها

اثارش کجا؟

1403/09/12|توسطکاربر سایت
0

خیلی کتاب تاثیر گذار و قشنگیه از اون دست کتاباست که هر کسی حداقل یه بار توی زندگی اش باید بخوندش کتابی پر از درس زندگی و حال خوب❤️ترجمه اش هم عالی بود

1402/08/29 | توسطمهدیس حبیبی
5
|

عالیی بود هیچ فکر نمیکردم شخصی مثل هلن کلر وجود داشته باشد

1401/12/06 | توسطشقایق - کاربر سایت
2
|

به همت نویسنده و مترجم ، نثری روان ، دوست داشتنی و صمیمی .

1401/06/25 | توسطImfarza
4
|

کسی هست جواب بده

1399/08/25 | توسطکاربر سایت
6
|
پاسخ ها

سلام من دوست دارم داستان زندگی خودم بنویسم میشه راهنمایی کنید

1401/10/17|توسطکاربر سایت
4

به سن قانونی برسید بعد

1402/03/10|توسطمجید شکورنیا
9

بلی بفرما

1402/12/10|توسطکاربر سایت
0

خودت برو دنبال جواب

1403/02/31|توسطفاطی - کاربر سایت
0

هلن کلر کتاب و ادبیات را به چه چیزی تشبیه کرد

1399/08/25 | توسطکاربر سایت
11
|

بسیار عالی بود داستان بسیار زیبا و انگیزشی داشت من که خیلی خوشم اومد . من زیاد داستان‌های طولانی و رمان نمی‌خونم ولی در مورد این یکی خیلی مشتاق بودم که تا آخر بخونم و تمامش کنم

1399/05/26 | توسطفاطمه ن
14
|