معلوم شد این یکی خانم، خواهر دو قلوی آن یکی خانم است که یک روز در میان، ایشان هم به کار بهره کشی از جناب ارضی مشغول بوده اند. با برملا شدن این شوخی کثیف؛ آقای ارضی، در غم، حسرت و البته کینه فرو رفت. متوجه شد معشوقه اش یک نفر نیست، بلکه دو نفراند و اینکه او مرد برگزیده ی زندگی ایشان نیست، بلکه اسباب خنده و تفریح شان است. دوقلوهای تک تخمی، به نوبت، یک روز در میان، نقش معشوقه ی این مرد را بازی می کرده اند. چه کسی بی آزارتر و خنده دارتر از آقای مذکور ارضی، حسابدار کوتوله ی «اولین شرکت اقماری دانش بنیان صنعت نفت»!؟
قاعده، قانون یا منطقی در کار نیست. پیرمرد آشپز می ترسد با هر کسی هم کلام شود دقیقه ای بعد او را مرده بیاید.
دم دست ترین چیزها مرگ است ودورترین چیزها آرزو.
تعداد سربازهای دور گیوتین که زیاد می شود صدای اعتراض بلند می شود که چیزی پیدا نیست. تماشاگر بودن.