کتاب به دست نشسته پشت میزی یا لم داده توی صندلی راحتی، یکی از زیباترین مناظر جهان است. صفحه به صفحه می خوانیم و ورق می زنیم، فارغ از چند و چون این زندگی روزمره و به دور از صداهای گوش خراش این جهان، در زندگانی موجود در کتاب غرق می شویم و چون سر برمی آوریم خود را و جهان را بهتر و عمیق تر شناخته ایم. خانواده تیبو اثر روژه مارتن دوگار به ترجمه ابوالحسن نجفی لذتی چنین را فراهم می کند. ماهی و اگر به خست ورق بزنید، چند ماهی خلوتتان را پر خواهد کرد و حاصل شاید این باشد که با زندگانی خانواده ای در آغاز این قرن آشنا شوید و با این قرن که ما در پایان آنیم. راستی زیباست وقتی پشت میزی می نشینید یا در صندلی راحتی لم می دهید و کتابی را صفحه به صفحه ورق می زنید، به ویژه اگر کتابی باشد مثل خانواده تیبو که اگر فقط چند صفحه از آن را بخوانید، با دریغ زمین خواهید گذاشت و فردا در این التهاب خواهید بود که کی باز به دستش می گیرید و ورق می زنید.
هوشنگ گلشیری
سالها قبل ابوالحسن نجفی با آقای مرحوم حبیبی و چند نفر دیگر از بزرگان ادبیات آمدند پیش ما. من پرسیدم «شما مترجم “خانواده تیبو” هستید؟» آقای نجفی از اینکه من اسم این رمان را بلدم تعجب کردند. بعد که نشستیم من از رمان تعریف کردم و نقدی هم به ترجمه ایشان گفتم. آقای نجفی با تعجب بیشتر پرسید: «شما واقعا هر چهار جلد را خوانده اید؟ من اصلا فکرش را نمی کردم شما حتی اسمش را شنیده باشید! … کتاب خانواده ی تیبو رمان خیلی خوبی بود که متأسفانه در حد قدرش معروف نشد.
سید علی خامنه ای
این مضمون بزرگ، انسان درافتاده در میان تاریخ و خداوند، در رمان خانواده ی تیبو، که در آن همه ی آدمها به سوی مصیبت تابستان 1914 راه می سپارند، به شیوه ی سنفونی ها همنوا می شود. چیزی هست که دیگر موضوع دین در پیشاپیش صحنه قرار ندارد. این موضوع در نخستین جلدهای رمان جریان دارد، اما رفته رفته که تاریخ سرنوشت افراد را در بر می گیرد محو می شود و بار دیگر به صورتی منفی در آخرین جلد رخ می نماید...
احساس تاریخی (به هردو معنای «شور» و «رنج») امروز خالی از احساس وجود خداست یا، دست کم، چنین به نظر می رسد. به عبارت ساده ترمصائب تاریخی قرن بیستم نشان دهنده ی اضمحلال مسیحیت بورژوایی است. یکی از مصادیق نمونه ی این مطلب آن است که پدر خانواده ی تیبو که در نظر آنتوان مظهر مجسم دین است، درست پس از آنکه آنتوان بی اعتقادی خود را به وجود خدا اعلام می کند می میرد. در عین حال، جنگ عمومی در ذهن ها در می گیرد و جامعه ای که گمان می رفت بتواند در آن واحد تاجر و مسیحی باشد در خون غرق می شود...
آلبر کامو