کتاب درباره مردی است که در یک وضعیت بغرنج قرار دارد: به خدا اعتقاد ندارد و در عین حال نیاز دارد که اعتقاد داشته باشد. نحوه ای که دوگار در این کتاب با موضوعی دشوار برخورد می کند: مسئله دینی انسان مدرن ، این کتاب را به یکی از شاخص ترین و مطرح ترین کتاب های ادبیات فرانسوی مدرن تبدیل می کند.
ژان باروا ، فرزند یک پزشک و کافر ، مطابق با آداب سخت کلیسای کاتولیک بزرگ شده است ، اما کم کم شک و تردیدهایی را تجربه می کند که به تدریج به رد کردن آن عقاید اولیه می رسد. متن از نزدیک الگوی تغییرات او را دنبال می کند، استدلال می کند و به طور عمده از طریق گفتگو نشان می دهد.
در قسمتی از کتاب وقتی کشیش برای باروا از خدا و دنیای دیگر حرف می زند یکی از دوستان ژان باروا رو به کشیش کرده و می گوید: «رفیق ما مثل همه کسان دیگری که نمی توانند به خود اعتماد کنند، مذبوحانه به خدا چنگ زده است...» ... ژان باروا با خودش نجوا می کند «حقیقت چیز دیگری است. چیزی درکار است که ما نمی دانیم...»
روژه مارتَن دو گار (به فرانسوی: Roger Martin du Gard) (زاده ۳۱ مارس ۱۸۸۱ - درگذشته ۲۲ اوت ۱۹۵۸) نویسندهٔ فرانسوی بود که برندهٔ جایزه نوبل ادبیات 1937 شد.
روژه مارتن دوگار خود در مراسم دریافت جایزه نوبل می گوید: ((رمان نویس واقعی کسی است که می خواهد همواره در شناخت انسان پیش تر برود و در هریک از شخصیت هایی که می آفریند زندگی فردی را آشکار کند، یعنی نشان دهد که هر موجود انسانی نمونه ایست که هرگز تکرار نخواهد شد. اگر اثر رمان نویس بخت جاودانگی داشته باشد به یمن کمیت و کیفیت زندگی های منحصربه فردی است که توانسته است به صحنه بیاورد. ولی این به تنهایی کافی نیست. رمان نویس باید زندگی کلی را نیز حس کند، باید اثرش نشان دهنده جهان بینی خاص او باشد. هر یک از آفریده های رمان نویس واقعی همواره بیش و کم در اندیشه هستی و ماورای هستی است و شرح زندگانی هریک از این موجودات، بیش از آنکه تحقیقی درباره انسان باشد، پرسش اضطراب آمیزی درباره معنای زندگی است.))
متفکرانه و با احساس، تصویری پرتحرک و زیبا از داستان کشمکش های انسان
هیچ کس به دلایل منطقی تغییر عقیده نمی دهد؛ این تنها نظر قطعی است که به آن رسیده ام. مردم به همین اکتفا می کنند که با برهان های منطقی عقیده ای را که در باطن دارند تقویت کنند و این عقیده، برخلاف آنچه مردم خیال می کنند، بلکه براساس نوعی قابلیت فطری ست که از هر منطق دیالکتیکی قوی تر است.
نگاهی به کلیسای کاتولیک بیندازید؛ قرن ها تسلط داشته است، و با این همه برای آنکه این قدرت عظیم بلرزد کافی بود که مخالفانش هم حق بیان اندیشه های خود را بدست آورند.
وقتی به این فکر میکنم که نویسنده هنگام نوشتن این کتاب حدود ۳۰ سالش بوده و چطور موضوعات مختلف در مورد ایمان و بیایمانی را از زبان شخصیتهای داستان بیان کرده، بیشتر شگفتزده میشم! خوندن این کتاب برای جامعهی کنونی ما که به خاطر مسائل گوناگون در دو راهی ایمان و بی ایمانی قرار گرفته، خیلی میتونه مفید باشه
تازه این کتاب رو به اتمام رسوندم و اگه بخوام صحبتی درباره این کتاب بکنم اینه: واقعا امیدوارم این کتاب توی ایران بیشتر شناخته و معرفی و خونده بشه همین.
در حق این نویسنده اجحاف شده. حداقل در ایران. شناخته شده نیست. ولی قلم بسیار زیبا و قدرتمندی داره. عاشق خانواده تیبو و ژان باروا هستم
بسیار عالی، عمیق و روشنگرانه. جون مادرتون این کتاب رو بخونید.
این کتاب ارزش جلد گالینگور رو داشت ولی متاسفانه با جلد شومیز چاپش کردند ..
به نظرم بیشتر سلیقهایه، برای مثال من به شخصه شومیز بیشتر میپسندم چون راحت میزارمش تو کیفم و هرجا به راحتی میتونم بخونمش، مخصوصا تو مترو و اتوبوس
دقیقا جلد سنگین هم موقع خوندن هم موقع جابجایی سخته. مهم مطالب یک کتابه نه ظاهرش. من با کتابهای سبک بسیار موافقم.
درود من معمولا جایی نظرم را ارائه نمیکنم ولی این کتاب برای من با تمام کتاب هایی که خوانده بودم فرق داشت عالی عالی عالی بود و بار دیگر از ترجمهی جناب بدیعی لذت بردم هم چنین سپاس از نشر نیلوفر تصمیم گرفتم حتما خانواده تیبو رو شروع کنم
واقعا شاهکار و درجه یک بود…مدتها بود که میخواستم این کتاب رو بخونم ولی مردد بودم و به خودم میگفتم که به پای خانواده تیبو نمیرسه ولی اشتباه میکردم…سبک روایی داستان مثل نمایشنامه میمونه و بحث هایی که مطرح میشن واقعا جذاب هستن و انگار که در دوران ما نوشته شدن…ترجمه استاد بدیعی هم مثل همیشه درخشان بود.