کتاب دارند در می زنند

They are ringing
کد کتاب : 13261
شابک : 9789643117047
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 136
سال انتشار شمسی : 1396
سال انتشار میلادی : 2016
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب دارند در می زنند اثر منیرالدین بیروتی

داستان های این مجموعه بیش تر حول و حوش مسئله ازلی ابدی خیر و شر و تصمیم نهایی میان این دو خط است. جدا از فضای داستان ها که بعضی بومی هستند و بعضی شهری و آشنا، هسته اصلی داستان ها همین تصمیم است و البته جدال درونی برای شکستن مرزهایی که به درست یا غلط بر ما و رفتار ما حاکم اند. می توان گفت به نوعی شخصیت ها در کشاکش تصمیم و انتخاب به سر می برند و آنها که تصمیم می گیرند به هیچ وجه فارغ از دغدغه نمیشوند و این کشمکش روحی همچنان همراهشان هست. سعی نویسنده بر این بوده که این اصل بدیهی را رعایت کند که تناسب با فضا و جوهره داستان، زبان در خوری نیز بیافریند. "دارند در می زنند" مجموعه ای است از تلاش ها و دغدغه های انسان هایی درگیر انتخاب، چه کرده و چه ناکرده! منیرالدین بیروتی متولد ١٣٤٩ با مجموعه داستان "تک خشت" جایزه بهترین مجموعه داستان اول سال ٨٣ بنیاد گلشیری را از آن خود کرد. او سال ها پیش داستان هایش را در مطبوعات منتشر می کرد. رمان "چهار درد" او برنده بهترین رمان سال ٨٥ بنیاد گلشیری شد.‏

کتاب دارند در می زنند

منیرالدین بیروتی
منیرالدین بیروتی در خرداد ۱۳۴۹ در بغداد به دنیا آمد. اولین داستان کوتاه او در ۱۳۷۶ در مجلهٔ آدینه چاپ شد. پس از آن در چندین مجلهٔ ادبی در تهران و شهرستان‌ها مانند معیار، عصر پنجشنبه کارهایی از او چاپ شد؛ و چند مجموعه داستان کوتاه و رمان تاکنون از او منتشر شده‌است.
دسته بندی های کتاب دارند در می زنند
قسمت هایی از کتاب دارند در می زنند (لذت متن)
سر در میانه دو دست، خیره پنجره بود. بنویسم یا نه؟ درساره باد می خورد و تور زیر آن انگار موجه موجه کف، محو سیاهی می شد. گاهی باریکه نوری که از شکافه پنجره می خزید تو، نیزه ای می شد از طلا توی دل تاریکی. چرا احساس گناه می کرد؟ فکری خودش بود یا پریسا؟ پدرش یا خشایار؟ خنکایی پخش صورتش شد. مات رنگ شنگرفی قالی فکر می کرد، خب این دو تا به هم رسیده بودند و حالا لابد خوش بودند و یک گوشه ای توی همین شهر، شهر لعنتی، کنار هم زندگی می کردند، و باز فکر کرد که، چرا نشناختمش؟ چرا خشایار را نشناختم من؟ و فکر کرد یعنی خوش اند و من یعنی از همان اول به خودشان فکر می کردم یا به تصاویری که قرار بود بعدها ازشان بسازم؟ خش خشه خاراندن صورت زبرش را باد به وزه ای برد. همین خش خشه را هم می شد جور دیگری گفت و جور دیگری هم نوشت تا چند سال بعد وقتی یادش افتادی... با خودش گفت چه فایده؟