رمان نویس، نمایش نامه نویس، شاعر، ناشر و روزنامه نگار معاصر ایرانی
مقیم آلمان است. او فعالیت ادبی خود را زیر نظر هوشنگ گلشیری و محمدعلی
سپانلو آغاز کرد و در دهه شصت با چاپ رمان سمفونی مردگان در عرصه ادبیات
ایران به شهرت رسید.
معروفی به خاطر موضع گیری علیه حکومت ایران بارها بازجویی شد و سرانجام تحت فشار سیاسی از ایران خارج شد و به آلمان رفت.
کتاب «دریا روندگان جزیره آبی تر» نوشته عباس معروفی( ۱۳۳۶)، نویسنده، نمایشنامه نویس، ناشر و روزنامه نگار معاصر است. معروفی با نوشتن رمان «سمفونی مردگان» تبدیل به یکی از مشهورترین نویسندگان ایرانی شده و تاکنون آثار مختلفی از او نیز منتشرشده است. این کتاب مجموعه داستان های کوتاه معروفی است که شامل چهار داستان کوتاه به نامه ای «عطریاس»، «آخرین نسل برتر»، «برش های کوچک» و «چند داستان دیگر» است. اکثر داستان های این مجموعه در فضای روزهای بعد از جنگ تحمیلی نوشته شده و تاثیرات جنگ را در شخصیت ها می توان جست وجو کرد.
این نویسنده با آفرینش بیش از سی داستان کوتاه و چند رمان توانسته است جایگاه ویژه ای در بین داستان نویسان سه دهه اخیر پیدا کند
معروفی، با تسلط کافی بر ادبیات هزار ساله ایران به تلفیق ادبیات کلاسیک و معاصر در داستان هایش پرداخته و غنای خاصی به آن ها بخشیده است. - او، با به کارگیری شیوه جریان سیال ذهن ضمن نفوذ به لایه های زیرین شخصیت های داستانش، خیال و واقعیت را بی مرز کرده است تا از این طریق ناخودآگاه جمعی جامعه زمانه اش را آشکار کند. - او، در داستان هایش به احیای هویت زن ایرانی پرداخته است. -در آثار وی، علاوه بر تصویر زندگی روشنفکر ناکام، مشکلات سایر قشرهای جامعه هم بازتاب داشته است به طوری که می توان او را نویسنده ای برآمده از بطن مردم روزگارش دانست.
آنچه این کتاب را از سایر آثار متمایز می کند، ساختار آنست. ساختاری که بر اساس قالب سمفونیک و با راویان متعدد در هر موومان (movement) شکل گرفته و مرتبا در میان اول شخص و سوم شخص جا به جا می شود. این تکنیک در روایت داستانی که با خاطرات (memory) درگیر است، می تواند بسیار موثر می باشد.
سرش منگ بود. شاید از خستگی باشد، یا صدای موتور ماشین که هی توی کله آدم می چرخد. چقدر شلوغ و سرد بود. چرخ ماشین ها روی نرمه برف آبکی صدای چسبناکی داشت، و آدم ها به شکل ارواح در روشنایی چراغ ها می لغزیدند. اگر یقه پالتو را بالا بدهند، کلاه شاپو سرشان بگذارند، دست در جیب با دهان باز و آن اضطرابی که در چهره همه شان موج می زند، می شوند شبیه همین تابلو بالای آینه؛ قشنگ است. آن تابلو گردبادش هم قشنگ است. زنی دارد در آن گردباد سرخ جیغ می کشد. آدم خیال می کند خودش است که دارد سبک می شود. محسن سلیقه اش محشر است. وقت بی کاری می رود خیابان منوچهری یا جلو دانشگاه بلکه یک نقاشی خوب پیدا کند و بیاید به این درودیوارها بکوبد، اما به جاش کتاب می گیرد. حیف که حوصله ندارد زیاد بخواند، گاه اگر ورقی بزند. خسته و مرده یک گوشه می نشیند و هی چای و سیگار. گفتم: «آزمایشگاه چای و توتون راه انداخته ی؟» با صدای خفه ای گفت: «چه کنم؟» گفتم: «پاشو بریم بیرون قدم بزنیم.» گفت: «حوصله ندارم
گفت:"فریدون، مادرت مرد.می دونی؟" گفتم:"مادر من؟" "آره، بی چاره مادرت مرد." یک ماشین می خواست رد شود، طاووس خودش را کنار دیوار گرفت و گفت: "بیا این ور بذار رد بشه." من نگاهش می کردم. پره های بینی اش می پرید، دست هاش می لرزید و نمی توانست خودش را کنترل کند. بعد که ماشین گذشت گفتم: "نفهمیدم چی گفتی." گفت:"هیچی، مادرت مرد." گفتم:"کی؟" گفت:"آره، همین ده دوازده روز پیش، چند روز بعد از رفتن تو. یه روز فهمیدم که مرده. خدا بیامرزه، چه زن خوبی بود." گفتم:"راست میگی؟" گفت:"آره، آره، اما یه وقت غصه نخوری!" کلید را به در انداختم و گفتم:"راستی طاووس، از آنت چه خبر؟"
ضرباهنگ سریع، طرح داستانیِ یک وجهی، و وجود ایجاز از ویژگی های «داستان های کوتاه» هستند
سلام. قلم منحصر به فرد، زیبا و هنرنمای او باعث شد آثارش هم منحصر به فرد باشد و بماند. روحش شاد.
بسیار عالی.روح عباس معروفی شاد
من هم داستان کوتاه و هم قلم عباس معروفی رو خیلی دوست دارم و از این مجموعه داستان لذت بردم
داستانهای این مجموعه همه رگههایی از سمفونی مردگان و روز بلوا را دارند: جدایی، تنهایی، مرگ و حسرتِ روزهای گذشته و تباهشده. اثری زیبا از مرحوم عباس معروفی.