کتاب تاریک ترین ذهن ما نوشته الکساندر برکن داستانی است تخیلی که دختر بچه ای 16 ساله روایت میکند.هنگامی که روبی 10 ساله شد والدینش اورا به اردوگاه توانبخشی تورموند فرستادند.در آن زمان بیماری شیوع پیدا کرده بود که کودکان 10 ساله را میکشت و آنهایی که زنده میماندند از قدرت خاصی بهره مند میشدند.اکنون که روبی 16 ساله است یکی از خطرناکترین آنها شده است.
وقتی حقیقت آشکار میشود ، روبی به سختی از تورماند فرار می کند. اکنون او در حال فرار است ، ناامید شده است تا پناهگاه امن بچه هایی مانند او را پیدا کند .او به گروهی از بچه ها می پیوندد که از اردوگاه خود فرار کرده اند. لیام ، رهبر شجاع آنها است.
وقتی آنها به شرق رودخانه می رسند ، هیچ چیز به نظر نمی رسد ، حداقل از رهبر اسرارآمیز آن. اما نیروهای دیگری نیز در محل کار هستند ، افرادی که دست از هیچ کاری نمی گیرند تا از روبی در جنگ با دولت استفاده کنند. روبی با انتخاب وحشتناکی روبرو خواهد شد ، این ممکن است به معنای تسلیم شدن تنها شانس او در زندگی ارزش زندگی باشد.
زمانی در تاریخ بشر، تمامی آثار ادبی به نوعی فانتزی به حساب می آمدند. اما چه زمانی روایت داستان های فانتزی از ترس از ناشناخته ها فاصله گرفت و به عاملی تأثیرگذار برای بهبود زندگی انسان تبدیل شد؟
من فیلم مشرودیدم پیشنهاد میکنم شما هم ببنید
میگم این جلدهای بعدیش رو ترجمه نمیکنند؟
بی شک بهترین اثر تخیلی هست که خواندم