بسیار جذاب و سرگرم کننده است.
"آیرس مرداک" زنی بسیار باهوش است.
راجع به خاطرات حرف زدم. آیا خاطرات وجود سرنوشت و قسمت را اثبات نمی کند؟ زمان این موضوع را نشان خواهد داد. در حال حاضر، بعد از نوشتن یک صفحه، نوشته ام بیشتر به دفتر روزانه شبیه شده تا زندگی نامه. خب، پس بگذاریم همان دفتر خاطرات باشد. چقدر حسرت می خورم که زودتر دفتر خاطرات درست نکردم؛ چه چیزها که در آن ثبت نمی شد! اما حالا اتفاق های مهم و اصلی زندگی ام تمام شده و چیزی جز «تفکر در آرامش» باقی نمانده است؛ تفکر دربارهٔ پشیمانی از یک زندگی خودخواهانه؟ نه دقیقا؛ ولی چیزی شبیه به این.
چیزی که می گویی به نظر خیلی هوشمندانه می آید؛ اما تهی است. عشق در آن دید روانشناختی جایگاهی ندارد. انگار نمی توانی تصور کنی عشق می تواند ادامه داشته باشد. ادامه داشتنش به طبیعت معجزه آسای آن بر می گردد. احتمالا تا به حال این قدر عاشق کسی نبوده ای.
جایزه ی بوکر از سال 1969 پایه گذاری شده و از همان آغاز، رسالت خود را معرفی و ترویج بهترین آثار داستانی در قالب رمان قرار داده است.
ریتم رمان کند و ملال آور است .جملات بعضا مبهم است.
یک رمان بی دلیل بلند که میتونست یک سوم حجم الانش بود.روند وقایع به شدت کند هست و بعضی جملات رو شاید چهل یا پنجاه بار تو سراسر کتاب بتونیم پیدا کنیم.حتی روانکاوی که مرداک سعی داشته به خصوص از شخصیت اول داستانش یعنی چارلز ارائه بده باز هم موجب دلزدگی و ملال شده.یکی از بیخودترین شخصیتهای داستانی بود که تا الان باهاش رو به رو شدم که نه پیچیدگی خاصی داشت نه ویژگی قابل اعتنایی بلکه خودمحوری بود که در هر لحظه ای بدترین تصمیمات رو میگرفت و با اعتماد به نفس دروغین پیش خودش فکر میکرد از همه با هوشتر هستش