مهیج، طوفانی، و با طنزی سیاه.
قدرتمند و سرگرم کننده... یک اثر طنازانه ی بسیار گزنده.
کتابی که به دقت، بین تخیل و تجربه، تعادل ایجاد می کند.
در پانزدهم اوت ۱۹۴۷ روزی که انگلیسی ها رفتند ،در قفس ها باز شده بود و حیوانات به جان هم افتاده و همدیگر را تکه پاره کرده بودند و قانون جنگل جای قانون باغ وحش را گرفته بود. آن ها که از همه درنده تر و گرسنه تر بودند، بقیه را خورده بودند و شکم شان بزرگ شده بود. حالا همین اهمیت داشت، اندازه ی شکم. مهم نبود زن هستید یا مسلمانید یا نجس: هر کس شکم داشت، می توانست به مدارج بالا برسد.
می دانید آقای نخست وزیر، هر روز هزاران خارجی با هواپیما به کشور من می آیند تا دل شان به نور معرفت روشن شود. به کوه های هیمالیا یا بنارس یا بوده گایا می روند. در حالت های عجیب و غریب یوگا قرار می گیرند، حشیش می کشند، با یکی دو تا سالک روی هم می ریزند و خیال می کنند نور معرفت بر دل شان می تابد. هه هه! <br /><br />
ببینید مسلمان ها یک خدا دارند... مسیحی ها سه تا خدا دارند و ما هندوها 36000000 خدا داریم. که در کل می شود 36000004 خدا برای حمد و ثنا گفتن که باید از بین شان انتخاب کنم.
به هر طرف نگاه کنید، با داستان ها روبه رو می شوید. از گذشته های خیلی دور که اجداد ما دور آتش می نشستند و داستان تعریف می کردند تا به امروز که شبکه های تلویزیونی، سریال های محبوبی تولید می کنند
جایزه ی بوکر از سال 1969 پایه گذاری شده و از همان آغاز، رسالت خود را معرفی و ترویج بهترین آثار داستانی در قالب رمان قرار داده است.
توصیف ساده ای از زندگیه اینروزهای ما واقعا حتی شد یکبار باید خونده بشه
کتاب ببر سفید جامعهی مدرن هند را نشان میدهد. و نشان میدهد همهچیز در این کشور بهشدت در حال مدرن شدن و پیشرفت کردن است و به گفتهی یکی از شخصیتها همهچیز به سوی آمریکایی شدن پیش میرود؛ حتی ممکن است از ایالات متحده جلو بزند. همین موضوع موجب اختلاف طبقاتی وحشتناکی در هند شده است. دو دستهی فقیر و غنی گویی در دو دنیای کاملاً متفاوت زندگی میکنند. ببر سفید بعد از چاپ با استقبال بسیار خوبی روبهرو شد و حتی در فهرست پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز قرار گرفت. آراویند آدیگا، نویسندهی کتاب، در مصاحبهای گفته است که با نوشتن این کتاب میخواست صدای مردم فقیرنشین و روستایی هند باشد.
این کتاب از جمله کتابهایی بود که در کمال لذت، بدون میلی به زمین گذاشتنش، در تک تک لحظات آزادی که داشتم مشغول بلعیدنش بودم. طنزی خفیف، در کنار واقعیتهای دردناک و تاسفبرانگیز جامعهی هندوستان جوری ترکیب شده بود که آدم نمیدونست باید بخنده یا افسوس بخوره. و من اکثر اوقات افسوس میخوردم. میزان کثیف بودن سیاست، فقر، گشنگی، تمایل انسانهای برده به برده موندن، زندگی در قفس، و سنتهایی کهنی که خیلی وقتها از ابزارهایی بودند که به محکم کردن پایهی فقر و بدبختی فقرا کمک قابل توجهی میکردند.
کتاب را دوست داشتم. عالی بود. پس از خواندن متوجه شدم یک فیلم اقتباسی جدید توسط "رامین بحرانی" از آن ساخته شده است که بلافاصله آن فیلم را هم دیدم و فیلم نسبتا خوبی بود. اگر علاقمند بودید ببینید
اگر یک روزی از اسیا فیلمی یا کتابی که از خوبیای مملکتش گفته یک گلدون بلوری برنده شد اون موقع میتونیم بگیم دنیای غرب میخواد جیزی متفاوت از کلیشه هایی ک توی فکرش ساخته بدونه. در این که هند مشکلاتی داره از نظر معیشتی و اقتصادی شکی نیست ولی چیزی ک این آقا تصویر کارد فقط یک لایک بزرگ ب اندازه جایزه نویسندگی از غربیها میگیریه فقط
«ما هندوها 360 خدا داریم». ولی آن طور که من تحقیق کوتاهی کردم شمار درست خدایان هندو، سیصد و سی میلیون است نه سی و شش میلیون! 😈
فیلم این کتاب هم ساخته شده و به نظر من باید باید اول بدون اینکه هیچ سکانسی از فیلم دیدن اول از همه کتاب بخونیم چون تاثیری که متن وکتاب روی ادم میزاره حداقل فیلم این کتاب نمیزاره پس بازم میگم اول کتاب بخونید و بعد اگر عشقتون کشید فیلمشم نگاه کنید
داستان آدمی که فقط میخواست مثل آدم زندگی کند و از قفس مرغ و خروس بیرون میآید
از بهترین رمان هایی که خوندم
کتاب جالبی بود،نقطه مقابل هندی که ما میشناسیم بود از سیاهیها هند میگفت و طنزی که کتاب داره باعث میشه لذت ببرید
کتابی فوق العاده که آدم اصلا از خوندنش خسته نمیشه.با لحنی طنز(صد البته طنزی تلخ) گیرایی خودش رو تا اخرین صفحات کتاب حفظ میکنه. دید وسیعی از جامعه هند مخصوصا قشر محروم و سنتهای غلط موجود ارایه میده.