کتاب مدرسه جاسوسی 4

Spy Ski School
تعطیلات مرگبار
کد کتاب : 13493
مترجم :
شابک : 978-6004621564
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 287
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2016
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 14
زودترین زمان ارسال : 18 اردیبهشت

اسکی جاسوسی
Spy Ski School
مدرسه ی جاسوسی 4
کد کتاب : 53125
مترجم :
شابک : 978-6003205529
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 334
سال انتشار شمسی : 1398
سال انتشار میلادی : 2016
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب مدرسه جاسوسی 4 اثر استوارت گیبز

در کتاب مدرسه جاسوسی 4 "تعطیلات مرگبار" از مجموعه های پرفروش مدرسه جاسوسی نیویورک تایمز است که توسط «استوارت گیبز» به نگارش در آمده است.
شما در این اثر داستانی، یک روایت جاسوسی نفس گیر را دنبال خواهید کرد.

بن ریپلی دوازده ساله در جریان یک بازی جاسوسی در مدرسه ، تصادفا یک بمب دست ساز به دفتر مدیر می زند و بلافاصله مدرسه را ترک می کند. چندی بعد از بازگشت به دنیای واقعی خسته کننده ، بن پیشنهاد پیوستن به سازمان جنایتکار شرور جاسوسی را دریافت می کند. و او بلاخره این درخواست مناقشه برانگیز را می پذیرد.

بن حالا دیگر بخش مهمی از نقشه شوم یک گروه جاسوسی است. اما او کاملا مطمئن نیست که این برنامه جاسوسی چه ماموریتی دارد و او قرار است برای این گروه چه عملیات هایی را انجام بدهد. آیا بن می تواند قبل از اینکه دیر شود بفهمد که هدف این گروه جاسوسی چه چیزی است؟

استوارت گیبز نویسنده پرفروش نیویورک تایمز است. او فیلمنامه نوشته است ، روی مجموعه ای از فیلم های متحرک کار کرده است ، برنامه های مختلف تلویزیونی را توسعه داده ، ستون نویس برای روزنامه ها کرده است و در مورد گروه های جاسوسی مختلف تحقیق کرده است. استوارت با خانواده اش در لس آنجلس زندگی می کند.

کتاب مدرسه جاسوسی 4

استوارت گیبز
استوارت گیبز نویسنده داستان کودک است که در لس آنجلس، کالیفرنیا زندگی می کند. او تاکنون پنج سریال را نوشته است: سریال FunJungle ، سریال Moon Base Alpha، سری Spy School، سری Charlie Thorne و سریال Last Musketeer. او سالها پیش از نویسندگی نویسنده فیلمنامه نویسی بود. در میان فیلم هایی که وی فیلمنامه را برای فیلم های Showdown (1993) ، See Spot Run (2001) و Repli-Kate (2002) نوشت.
قسمت هایی از کتاب مدرسه جاسوسی 4 (لذت متن)
دستور احضار به دفتر مدیر، سر کلاس بقای شخصی پیشرفته ام (ب.ش.پ.) اعلام شد. در حالت عادی از بهانه ای برای خروج از ب.ش.پ. استقبال می کردم، چون در این درس از همه ضعیف تر بودم. با اینکه در زندگی واقعی استعداد زیادی در بقای شخصی داشتم، مرتب از این درس نمرهٔ C می گرفتم. در یازده ماه گذشته، دشمنانم مرا ربوده بودند، به من تیراندازی کرده بودند، مرا در اتاقی بمب گذاری شده زندانی کرده بودند و حتی سعی کرده بودند با موشک منفجرم کنند... از همهٔ این ها جان سالم به در برده بودم؛ ولی ظاهرا معلم هایم در آکادمی جاسوسی سیا چندان تحت تأثیر زنده ماندنم قرار نگرفته بودند. مرتب به من نمره های افتضاح می دادند. پروفسور سایمون۵، مربی ب.ش.پ.مان، چند لحظه قبل از احضارم به دفتر مدیر گفت: «فرارکردن با توانایی دفاع از خود خیلی فرق داره.» پروفسور جورجیا۶ سایمون حدودا پنجاه سال داشت و شبیه خانم هایی بود که مادرم با آن ها کارت بازی می کرد؛ ولی مبارز فوق العاده ماهری بود که می توانست هم زمان سه استاد کاراته را شکست دهد. «تا الان تنها کاری که در عمل انجام دادی، فرارکردن بوده.»

پروفسور سایمون گفت: «شانس آوردهٔ.» و بعد با شمشیر سامورایی به من حمله کرد. شمشیرش با وجود قلابی بودن، همچنان ترسناک بود چند سال پیش که دانش آموزی در کلاس قطع عضو شد، آکادمی استفاده از شمشیرهای واقعی را ممنوع کرد. تلاش کردم از خودم دفاع کنم؛ ولی به بیست ثانیه نکشیده روی زمین ولو شده بودم و پروفسور سایمون بالای سرم ایستاده و آماده بود با طحالم شش کباب درست کند. واقعا خجالت آور بود، چون این اتفاق جلوی چشم همهٔ هم کلاسی هایم افتاد. ب.ش.پ. در سالن کنفرانس بزرگی برگزار می شد. هم کلاسی هایم در ردیف های نیم دایره ای دورتادورم نشسته بودند و مرا تماشا می کردند درحالی که زنی با چهار برابر سن من داشت ضربه فنی ام می کرد. پروفسور سایمون اعلام کرد: «خجالت آوره. در بهترین حالت نمرهٔ D می گیری. اینجا کسی هست به آقای ریپلی نشون بده یه مأمور واقعی چطوری از خودش دفاع می کنه؟»