کوتاه باید گفت: هنر، ابزار ابراز احساس و حالات و تفکر است؛ بهشیوهای که احساس و تفکر مخاطب را برانگیزاند و حاصل خلاقیت و قواعد خاص باشد. ادبیات هنر است. پویایی، تاثیرگذاری، پیچیدگی و حیث زیباییشناختی دارد. زبان، بهعنوان وسیلهی بیان اندیشه، شامل چند نوع است از جمله: زبان نوشتن که خود ناشی از زبان گفتن است و در کنار نوع دیگر زبان که همان زبان اشاره است قرار میگیرد. برای اینکه زبان به ادبیات تبدیل شود، باید بهگونهای خاص ساختاربندی و فرمبندی شود که این کار هنرمند این رشته است. هنرمند، که در بحث ما نویسنده یا شاعر میباشد، عامل ایجاد ادبیات است و درواقع پویایی او و جو روزگار، ادبیات و حتی اسباب آن که همان زبان است را متحول میکند. برای مثال، هنرمند ممکن است تصمیم بگیرد علاوه بر همسر، از همسر نیز برای رساندن مفهومی خاص استفاده کند. یا تصمیم میگیرد در داستاننویسی، با زمان فعلها بازی کند؛ زمان فعلهای راوی را بهطرزی خاص، مدام تغییر دهد تا متن از جذابیت بیشتری برخوردار شود و یا تعریف راوی واقعیتر بهنظر برسد؛ همان انتقال لحن راوی. یا حتی ممکن است تصمیم بگیرد بهدلایلی گاهی «می» را از فعل جدانویسی و گاهی سرهمنویسی کند. نیز ممکن است جملهای بنویسد که خواندنش با صدای بلند سخت، و در ذهن راحت باشد! او، عامل ادبیات، ممکن است علائمی را برای اولین بار و یا به نحوی جدید بهکار ببرد. اما اصالت چیست؟! مجددا کوتاه باید گفت!_: بستگی دارد؛ و بستگی ندارد. بستگی دارد که مخاطب کیست، هنرمند کیست، و هدف چیست. و بستگی ندارد از این جهت که بههرحال در عین تنوع، قواعدی بهصورت مکتوب، شفاهی و یا ضمنی وجود دارد. مثلا اینکه از آنجایی که هنر ابزار ابراز هیجانات و احساسات و تفکرات است، میتوان بخشی از اصالت را به «بیانگر بودن» داد. چه در آن آثار که از ابهام برای بیان ابهام استفاده میکنند، و چه آن آثار که از سادگی برای شفافیت عمق استفاده میکنند. این را نیز میتوان اضافه کرد که احتمالا اصالت با یک چیز نیست: نقاب بر چهره زدن که همان خود واقعی نبودن است و البته به دنبال آن نقاب بر چهرهی دیگران زدن نیز خواهد آمد. این مفهوم، درواقع همان مفهوم اصالت در روانشناسی میباشد و در دنیای هنر هم کاربرد خواهد داشت؛ چرا که دنیای هنر و آن هم هنر مکتوب از روان آمده و به روان خواهد رسید... اگر روان مقصد از جنس محافظش یعنی استخوان نباشد.
کتاب اینجا، آنجا، آنجاتر