مروری بر زندگی و آثار
دربارۀ زندگی احمدی خود حی و حاضر است و دربارۀ خویش پرترهْنوشتهای دارد(1) و تا همین اواخری که این کتاب نوشته میشد مصاحبهای جدید(2) از وی هم منتشر شده است؛ و مصاحبههای متعدد دیگری(3) در طی این سالیان. به انضمام دو مستند(4) ( حول محور یومیه و کاروبار شاعریاش) پس اینکه ما باز همانها را یادآوری کنیم و بنویسیم چیزی از خود ننوشتهایم. مگر اینکه اطناب مطلب کرده و به حشو روی آورده باشیم. هر چند در تولد 82 سالهگی ایشان مطلبی کوتاه در یکی از جراید منتشر کردهایم، که بر همین سنت معرفی زندگینامهایطور شاعر استوار است و همو را هم در فصل پنجم همین کتاب آوردهایم. اما در این فصل برای فرصتیابی بیشتر به مطالبی غیر از نوشتههای راقم این سطور هم که شده از میان مطالب و مصاحبههای متعددی که با شاعر و دربارۀ وی انجام شده یکی را که به کار ما نزدیکتر است احصا و باقی را هم در پانوشتها موکد میکنیم. و هر جایی هم نیاز به توضیح بیشتری باشد در پانویسهای همین فصل بدانها اشاره میکنیم. هرچند باید تصریح کرد که برای شناختن شاعر و شعرش، _ مخصوصا دربارۀ احمدرضا احمدی_، شاید هیچ بحثی گویاتر و توصیفیتر و شارحْمابانهتر از گفتگوها و پرترهنوشتههای خود احمدی نیست. از این روی حتما مخاطبان و محققان را به مداقه در همانها و به خصوص بررسی در نثر و یادآوردهای احمدی از خویش و از زندگی ادبی و از کارها و نظریاتش _که متناوبا در همین منابع گفته آمده مندرج و گاه با برخی سالها و برخی مصاحبهها متباین است_ دعوت میکنیم.
احمدی عموما از اینجا شروع میکند که: «جد ما یک زرتشی مهاجر بود که از یزد به کرمان آمده بود و در نسلهای بعدازآن همهگی خاندان ما روحانی بودن» (مستند وقت خوب مصائب) اما به صورت کلی از نظر ما، منهای آن روزگاران خوش زندگی در کرمان، بیماری ناگهانی پدر، کوچ اجباری به تهران، سپس مرگ غریبانۀ پدر احمدی و آغاز زندگی سرد و تلخ خانواده در تهران و همزمان تجربیاتی که در آن دورۀ تاریخی و در آن محل جغرافیایی تهران به شکلی خاص و نوعا از روی ناچاری کسب میکند، بر زندگی ادبی و تصویرهای مخیّل شاعر و نیز بر ناخوداگاه هنری احمدرضای نوجوان و جوان تاثیر بیواسطهای میگذارد.
مدرسه عوضکردنها و رشتۀ درسی عوضکردن و طنازی مادرش و آشناییاش با رهنما و آراگون و نادرپور و سپهری هم نیز، بخش عظیمی از فکر و زبان وی را ساختهاند. سال 41 که کتاب «طرح» را چاپ میکند، دوستیهایش با کیمیایی و قریبیان و آشناییاش با فرخزاد و رفتوآمدش با مهرداد صمدی و آغداشلو و… نیز همچنیناند. احمدی هیچگاه در طرحوبسط موج نو چندان الاقول خودش پیگیر نبوده و به جز سرمقالهای برای «جنگ شعر» اظهار نظر چندان مهمی دربارۀ این جریان نمیکند. او فقط شعر مینویسد و در مسیری که غریزی _ یا دستکم بدون دانشیْخودگاه نسبت به آگاهیهایی که از خواندههایش یافته_(5) ایدهها و تصاویر و نظرگاهش را با زبان و امکاناتی که خودش در شعرش میآفریند، باز مینماید. هیچگاه به هیچ گروه سیاسی نمیپیوندد، ایبسا از همۀ جریانات فکری و ایدئولوژیک و انقلابی آن دوره که اکثر روشنفکران و ادیبان ایرانی به آنها گرایش داشتند هم گریزان است. حتی هیچگاه به کانون نویسندهگان _که مهمترین نهاد غیرحکومتی روشنفکری در 100 سال گذشتۀ ایران است_ نزدیک هم نمیشود و به جای آن در مرکز حفظ و اشاعه و نیز در کانون پرورشی مشغول به کار و طرحریزیهایش میشود. ضبط آثار ماندگار و تولید پروژههایی در ارتباط با تاریخ موسیقی و تاریخ شعر میکند (به طریق ضبط صدا و موسیقی) که تاریخا تاثیر ذوقی و عاطفی و ایبسا پژوهشی بینظیری بر نسلهای بعدی میگذارد. تا زمان بازنشستگی در کانون میماند و پس از آن نویسندهای است منظم و خانوادهدار. کمتر در مجامع و مجادلات ظاهر میشود و یکسره خود را وقف نوشتن شعر و رمان و نمایشنامه و کشیدن نقاشی و دکلمۀ شعر و… و… میکند. بد نیست نکتهای که همین چندوقت پیش از وی در خاطرمان مانده، قبل از ادامۀ مطلب بازگو کنیم. بلکه بخشی از ذهن جوان و پویا و بعضا خلاق شاعر را بتواند باز بنماید. احمدی وقتی شعر مینویسد بهشدت به نثر نزدیک میشود و وقتی نثر هم مینویسد با همان جنم به شعر نزدیک میشود. اساسا کنه مطلبی که دربارۀ وی در فصل چهار دربارۀ وی، بحثهایمان را بر آن میگذاریم ایدهاش همین عدم فاصله بین نثر و شعر احمدی است. علی ایحاله؛ نمایشنامهای نوشته دارد آقای احمدی به نام «فرودگاه پرواز شمارۀ707» که آقای سلیمانی نامی به صحنه آورده بود. کار بد بود. از آنجا که دراماتورژی نشده بود.