اصل زیباییشناختی، دقیقا همان اصلی است که کار و «بازی» را به یکدیگر وابسته میسازد. انسان به هنگام جنبش و بازی، فقط با نمایاندن نیروهای جسمی و ذهنی خود و کاربرد صحیح آنهاست که لذت میبرد. یکی، از بازی شطرنج لذت میبرد، چون مستلزم هوش، هدف دشوار و تجزیه و تحلیلهای منطقی است _ که همگی نیازمند جستجوی الگوهای صوری بازی است. در بازیهای دیگر، شاید بر توانایی جسمی تاکید شود. ولی در هر بازی، هدفی مشخص وجود دارد، که به شکلی ملموس یا حسی مجسم میگردد. هر بازی را در صورتی میتوان حقیقتا زیباییشناختی دانست که هدف مختص آن (کیش و مات کردن در شطرنج، گل زدن در فوتبال، و غیره) رفتار آگاهانهی بازیکنان را تعیین میکند و فرصت لازم را برای نمایش تواناییهای هردو طرف فراهم میآورد. تا جایی که بازی از هرگونه هدف سودجویانه تهی باشد، تنها نیروی برانگیزندهی آن لذت است. (لیکن مفهوم ضمنی این سخن در اینجا، «خوشنودی مغز است» نه «حواس پنجگانه،» چون لذت زیباییشناختی، حتی با وجود فشار جسمی یا ذهنی نیز میتواند حاصل شود، همچنانکه گاهی مثلا در برخی بازیها دیده میشود.
ترجمه وحشتناک
ایشالله مسعود حسینیتون ترجمه کنه.